..*~~~~~~~*..

صدای مشت کوبیدن به در آهنی حیاط میاد، بیدار میشم داد میزنم کیه؟

صدای تو از پشت در میاد که میگی خوابیدی؟ بیا بیرون سیل اومد

پامیشم. سیل اومده راستکی، از تجریش اومده تا منیریه، میگم بچه بیا توی خونه، پالخت وایسادی تو آب، زانوت درد میگیره

میگی بچه یعنی دوستم داری؟

میگم آره، بیا تو بچه

میگی دیوونه ما مُردیم، زانودرد کدومه، بیا برقصیم

می‌دوئم طرفت، می‌رقصیم، پا می‌کوبیم، هربار تو می‌چرخی دور خودت و‌ موهای بلندت می‌رقصن تو هوا، آب گل‌آلود صاف‌تر میشه، آخر میشه عین اشک چشم، پر از ماهی قرمز. می‌خوابم کف کوچه و آواز می‌خونم و ماهی‌ها از من میگذرن و میان به طواف تو

میگم دوستت دارم، میگی چی میگی؟
میگم دوستت دارم، نمیشنوی؟
میگی میشنوم دلم میخواد بیشتر بگی
داد می‌زنم دوستت دارم. از خواب می‌پرم از صدای داد خودم

ظهر داغ مرداده، تخت خیسه از عرق بدنم، بدم میاد، چندشم میشه. روتختی رو میندازم تو ماشین لباسشویی. وایمیسم دم پنجره، به خونه همسایه پشتی نگاه می‌کنم، به درخت بلند پر از گنجیشکش، تو از توی حموم صدام میکنی: نمیای پیشم؟

بلند میگم تو مُردی بچه
تو دو سال و دوازده روز و هشت ساعته مردی

میگی بچه یعنی دوستم داری؟
میگم آره، ولی بازم تو‌مُردی
میگی من نمردم من فقط دیگه نتونستم دوستت داشته باشم
میگم فرقی نداره، میفهمی؟
صدای گریه‌کردنت میاد، وایمیسم پشت در حموم میگم دوستت دارم
میگی چی؟ داد میکشم دوستت دارم، گنجیشکا می‌پرن از درخت خونه همسایه‌ها، از خواب می‌پرم

تو ساحل وایسادم. خودم رو می‌بینم که داره تو دریا شنا می‌کنه و میره جلو. میره و یه نقطه میشه، درست همونجوری که بابا تو ساحل نوشهر می‌رفت و یه نقطه می‌شد. تو نشستی توی ساحل و با لبخند منتظرشی و می‌دونی دوستت داره. میاد پیشت و دستش رو میندازه دور کمرت و فتحش می‌کنی با یه بوسه. اون من، از من خوشبخت‌تره، کاش بدونه، کاش بیدار نشه با سردرد

چشمام رو می‌بندم و باز می‌کنم، اول صبحه، جلوی لباسشویی خوابم برده، بوی تن تو پیچیده توی خونه، بلند میگم دوستت دارم، هیشکی جواب نمیده
خیالم راحت میشه، هنوز هم ندارمت و نمی‌تونم از دستت بدم

حمید سلیمی
#خواب_نویس