b64f68dee27e
گفت: ﯾﻪ مهندس ﺍز یه کشور اروپایی مسیحی بود اوردیمش ایران،مشهد،حرم امام رضا براﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺗﻬﻮﯾﻪ ﯼ ﺣﺮﻡ ﺁﻗﺎ ﺍﻣ ﺎﻡ ﺭﺿﺎ … صحن هارو باهم قدم میزدیم تا رسیدیم به اون صحنی که پنجره فولاد و سقاخونه توشه … به مترجم گفت اینجا کجاست؟ …

مترجم بش گفت اینجا پنجره فولاده امام رضاست ، این اقا امام هشتم ماست … ما شیعیان اعتقاد داریم
اگه مریض داشته باشیم،اگه کارمون گیر کنه،اگه مردم جوابمون کنن،اگه دستمون به جایی نرسه به امیدی پشت این پنجره دخیل میبندیم، به نگاه این حضرت دلمون گرمه …
میگه دیدم مهندس به سمت پنجره فولاد داره میره.
نزدیک پنجره فولاد شد و کروا.تش رو حلقه زد به یکی از حلقه های پنجره فولاد …
چند لحظه ای ایستاد و بعد کرواتشو باز کرد و مسیر رو شروع کردیم به ادامه دادن … صحن ها رو میگذروندیم که دیدم موبایل مهندس زنگ خورد … اما وقتی کنار گوشش گرفت دیدم انگار تو سینش دارن نقاره خونه میزنن و چشماش پر از اشک شد و دست و پاش میلرزه و دیگه طاقت راه رفتن نداره …
گوشیشو ک قطع کرد پرسیدم چیه اقا؟اتفاق بدی افتاده؟چرا انقد بهم ریختی؟
گفت نه،شما به من گفتی اگه گرفتاری داشته باشی و درد داشته باشی و حاجت داشته باشی و مریض داشته باشی دخیل میبندی به امید نگاه این حضرت،درسته؟
گفتم بله !
گفت یه دختر فلج داشتم تو خونمون تو کشور خودم … با خودم گفتم دو حالت بیشتر نداره ؛ یا تو دروغ میگی و من ضرر نکردم،یا تو راست میگی و برد با منه !
خانممه،میگه کجا هستی؟گفتم برای کار اومدم ایران میدونی که … میگه نه! کجایه ایران هستی؟
گفتم یه شهری اینا بش میگن مشهد … کجایه مشهد؟… یه حرمیه مال یه قدیسست به نام امام رضا … گفت چند دیقه پیش در خونمون رو زدن در رو که باز کردم دیدم یه اقا پشته دره،گفتم بفرمایید! گفت رضا هستم ! همسرتون منو فرستاده ! اومدم دخترتون رو ببینم … !
آی مرد اگه هنوز خیلی ازش دور نشدی و بهش دسترسی داری ازش تشکر کن … بگو دخترمون داره رو پاهاش راه میره!