♦♦—————♦♦

ما نسل آدم‌های گذاریم. بچه‌های نه این طرف نه آن طرف. همان‌هایی که از تلویزیون سیاه و سفید به ماهواره و کارت تی‌وی و فلان و فلان رسیدند. ما هر شب که خوابیدیم، فردایش دنیا عوض‌تر شده بود. نصفمان این طرف ماند و نصفمان آن طرف. ما همه‌اش ماندیم بین دو تا چیز. دو تا حرف، دو تا فرهنگ، دو تا اعتقاد، دو تا روش زندگی و هی درها بسته‌تر شد و هی ما بین آن دو تا چیز فشرده‌تر شدیم. حالا توی هر خانه‌ای را که نگاه کنی، یک چندتایی آدم‌های دوشقه شده می‌بینی که سر کار می‌روند، زندگی می‌کنند، نفس می‌کشند. آدم‌هایی که رد چاقوی “نسل گذار بودن” هنوز روی جای بریدگی‌شان مثل روز اول معلوم است