^^^^^*^^^^^

من در ۹ سالگی، ۱۶ ساله بودم
معلم خصوصی برادر کلاس اولی، در غیابِ مادر شاغل

من در ۱۴ سالگی، ۵ ساله بودم، عاشق همبازی شدن با بچه‌های خردسال فامیل و همخوانی شعرهای کودکانه با آنها

من در ۱۷ سالگی، ۵۰ ساله بودم، بی‌حوصله و ناامید و غمگین

من در ۲۵ سالگی، ۴۰ ساله بودم، مادر سخت‌گیر یک دختر کوچولو که داشتم از رو کتاب بچه بزرگ میکردم‌

من در ۳۲ سالگی، ۲۰ ساله بودم، گیج و سردرگم نسبت به آینده و در تلاش برای دفن گذشته

من‌ الان ۲۵ ساله‌ام، شاد و پرانگیزه، همصحبتِ ۲۵ ساله‌ها

من در ۶۰ سالگی، ۴۰ ساله خواهم بود. نگران حفظ جوانیِ پوست، با دغدغه خواندن کتابهای روز

من در ۷۵ سالگی، ۳۰ ساله خواهم بود، یک مادربزرگ باحال برای نوه‌هایم

من هیچ‌وقت همسن شناسنامه‌ام نبوده‌ام و نخواهم بود؛ و قصد دارم از این به بعد، همیشه، جوان‌تر از “من” زندگی کنم

سودابه فرضی پور