*~*~*~*~*~*~*~*

وقتی داشتم با داریوش‌خان سیگار می‌کشیدم، نگاهم به نقاشی افتاد و پرسیدم: داریوش‌خان، این نقاشی اثر کیه؟

خیره شد به نقاشی و بعد به خانم فتوره‌چی که توی آشپزخانه بود نگاه کرد و بعد هم نگاهش را دوخت به من و گفت: عکس مهتابه. خودم کشیدمش

منظورش خانم فتوره‌چی بود. از طرفی داشتم با خودم فکر می‌کردم که به‌خاطر آلزایمر و این‌ها چیزی گفته و از طرفی داشتم شباهت خانم فتوره‌چی را با زن جوان زیبای توی نقاشی کشف می‌کردم
خانم فتوره‌چی که تقریباً حرف‌هایمان را شنیده بود، سینی قهوه را گذاشت روی میز و گفت: سه سال رفت کلاس نقاشی که نقاشی منو بکشه. بعد از این تابلو دیگه هم هیچ نقاشی‌ای نکشید

آنجا بود که فهمیدم عجیب‌ترین نیروی موجود در تمام هستی عشق است. عشق توانسته بود از یک فرمانده ارتش نقاش زبردستی بسازد که تنها اثرش آثار چهره و بدن زنی بود که تمام زیبایی‌اش را از نگاه مردی گرفته بود که، پیش از ارتشی بودن و هنرمند بودن، عاشق بود

از رُخشید برملا شد
نشر نیماژ
علی سلطانی