user_send_photo_psot

..*~~~~~~~*..

پسرم از نفس افتاد به دادم برسید
داد از اینهمه بیداد، به دادم برسید

تشنه ام ،شیر ندارم، چکنم؟ حیرانم
باید آخر چه به او داد؟ به دادم برسید

دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد ، به دادم برسید

بوی آب و،دل بی تاب و،سپاهی بی رحم
طفلی و اینهمه جلاد،به دادم برسید

آب،دامی ست،که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد،به دادم برسید

باپدر رفت وندانم چه شده کز میدان
شاه پیغام فرستاد،به دادم برسید

بارالها چه بلائی سرش آمده؟که حسین
میزند اینهمه فریاد،به دادم برسید

آن کماندار،که تیرش کمی از نیزه نداشت
گشته اینقدر چرا شاد؟به دادم برسید

^^^^^*^^^^^

حیدر توکلی