زمان بچگی تابستونا میرفتم تو بن بست بقل خونمون فوتفال
یبار از سره صبح رفتم فوتفال حسابی خسته شدم دیگه تقریبا ظهر بود اومده بودم خونه زنگ خونمونو زدم ننم درو باز کرد منم که دیگه داشتم هلاک میشدم رفتم دولا شدم و زبون گذاشتم به شیره حیاط و تا ته بازش کردم
تو نگو یه زنبور رفته بوده تو لوله
همین جوری که داشتم آب میخوردم یهو دود از خشتکم بلند شد صدا بز میدادم و دوره حیاط میدویدم
عر عر عر عر عر
هی دور حیاط میدویدم و زبونمو گرفته بودم تو دستم و عر عر عر عر
ننم فک کرده بود ماشین بم زده
خلاصه بدبخت شدم ، کارم به روزی افتاده بود که زبونم میخواست منو خفه کنه ، شده بود اندازه یه کفه دست ، شبا میزاشتمش از دهنم بیرون و میخوابیدم ، که خفه نشم ، دو روز لال بودم
نتیجه اخلاقی
برای آب خوردن اول کوچیک تر
9 سال پیش
^_^ منم بچه بودم خواستم برم پنیر بخرم شاد و خرم لی لی کنان از خونه اومدم بیرون یهو انگشتم سوخت بعد یادم اومد ک اونجا ک کنارش رد میشدم زنبور بود :'(
عربده کشان رفتم پیش ننم :'(
انقده درد داشت ک نگو :'(
اینم ک میگن کاری ب زنبور نداشته باشی کارت نداره دوروغه من کارش نداشتم :'(
9 سال پیش
الهی چه بانمک بودا اینم نشنیده بودم
منم یه بار زنبور نیشم زد ولی یادم نیس
9 سال پیش
من عجب شری بودم سرگرمی سالمم تو بچگی این بود چوب تو سوراخ زنورا بکنم و فرار کنم ای حال میداد
ولی یه بار تو همین سرگرمیا شبیه ژاپنیا کردنم
7 سال پیش
من یادم نیس زنبور نیشم زد یانه
7 سال پیش
یه بار زنبور داداشمو نیش زد با بچه ها همسایه رفتیم به جنگ زنبورها یعنی یه زنبورم نذاشتیم
6 سال پیش
منم یه بار زنبور انگشت اشارم رو نیش زد خیلی باد کرد
هر چه میخواهد دل تنگت بگو