user_send_photo_psot

^^^^^*^^^^^

من مانع حضور داشتن او در جامعه ميشوم . من مخالف سر كار رفتن او هستم . من ميترسم با همجنس من ارتباط كلامى برقرار كند . من ميخواهم او مثل مادر بزرگ من در خانه بنشيند و فقط آشپزى كند . من دوست دارم او يك زندانى باشد در لايف استايلى كه من براى او طراحى كرده ام . چرا ؟ چون او يك زن است و حق ندارد آزادانه زندگى كند . اوه ! براستى كه من چقدر مرد مزخرفى هستم

من ميترسم او پيشرفت كند و از من بهتر شود . چرا ؟ چون ايمان دارم ” زن اگر بخواهد ، قطعا پيشرفت ميكند و ديگر وابسته به من نخواهد بود . ” من ميترسم او از هر جهت به من وابسته نباشد و صاحب قدرت شود . اگر صاحب قدرت شود چه نيازى به من دارد ؟! و واى بر من كه گمان ميكنم ” زن ” آنقدر حقير است كه صرفا بابت نياز داشتن به من ، كنار من مانده است و زندگى ميكند

من يكى از ميليون ها مرد ايرانى هستم كه از پيشرفت كردن ” زن ” و حضور داشتن او در جامعه ميترسم . زيرا گمان ميكنم اگر او پيشرفت كند و استقلال مالى داشته باشد ، مرا رها ميكند ! ميرود سراغ مرد هاى بهتر از من ، ميرود سراغ مرد روياهايش ! اما كسى نيست به من بگويد قبل از ازدواج مگر چاقو روى گردن او قرار دادند تا با من ازدواج كند ؟ او مرا خواست و حالا كنار من است ، چرا گمان ميكنم اگر پيشرفت كند مرا رها ميكند ؟

پاسخ واضح است : من در اين فرهنگ بشدت كهنه و سمى رشد كرده ام ، من اينطور باور كرده ام كه زن بايد بوى قرمه سبزى بدهد و مرد بوى عرق ! مرد بايد كار كند و زن بچه بزرگ كند ! مرد نبايد در خانه بماند و زن نبايد بيرون از خانه شغلى داشته باشد ! طفلك من ! كه ناخواسته در ميان اين باور هاى غلط بزرگ شده ام و واى بر من اگر تفكر خود را تغيير ندهم و زنى را بابت تفكر بيمار خود ، از رشد و پيشرفت دور كنم . من ميخواهم فرهنگ خودم را تغيير دهم و اين نه روشن فكرى است و نه بى غيرتى ! بلكه اين تغيير مرا از منفى به صفر ميرساند و باعث ميشود حق آزادى را به ” زن ” بدهم . حقى كه از اول براى او بوده است اما من با خودخواهى و خود برتر بينى ، اين حق را از او گرفته بودم . من ميخواهم در راستاى حق قدم بردارم ، زيرا خوب ميدانم اين قدم ها مرا به دنيايى زيباتر ميرساند

سهيل شهابى