—————–**–

سحرگاهان به قصد روزه داری
شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر
درون معده ام با اندکی سیر

و ختم حمله ام با یک دو آروغ
بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو
به من دادند با یک دانه لیمو

خلاصه روزه را آغاز کردم
برای اهل خانه ناز کردم

برای اینکه یابم صبر و طاقت
نمودم صبح تا شب استراحت

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا
کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

به افطاری برایم شد فراهم
زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

و سی روزی به این منوال طی شد
نفهمیدم که کی آمد و کی شد

به زحمت صبح خود را شام کردم
به خودسازی ولی اقدام کردم

به شعبان من به وزن شصت بودم
به ماه روزه ده کیلو فزودم

اگرچه رد شدم در این عبادت
به خودسازی ولیکن کردم عادت

خدایا ای خدای مهر و ناهید
بده توش و توانی را به جاوید

که گیرد سالیان سال روزه
اگرچه او شود از دم رفوزه

—————–**–

❇ناشناس❇

*fereshte*

نماز و روزه های همه قبول باشه

ان شاءالله

*fereshte*