khengoolestan_axs

..*~~~~~~~*..
وقتی غم روی دلت سنگینی می‌کند، می‌خزی کنار مادر و برایش آه می‌کشی و او آهت را به جان می‌خرد و آرامت می‌کند
وقتی شادی و مرغ دلت خنده سر می‌دهد، می‌روی پیش مادر و با آب و تاب برایش از شادی‌ات می‌گویی و او خنده‌ات را به جان می‌خرد و خوشحال‌تر از تو دهانش به خنده باز می‌شود رفیق بی‌کلک، مادر را چه خوب گفته‌اند نه در غمش غل و غش دارد و نه در خوشحالی‌اش؛ مهر می‌جوشد از اندام مادر

^^^^^*^^^^^

یادت هست بچه که بودی دلت می‌خواست الکی هم که شده بهانه‌بگیری و قطره اشکی به چشمت بیاوری که کسی نگاهت کند؟ اگر کسی توجهی به تو نداشت، ولی مادر دوان‌دوان می‌رسید و آن قطره اشک نمایشی را از کنار چشمت می‌چید و انگشتی لای موهایت می‌انداخت ونازت را می‌خرید. خوش به حال آنها که مادر دارند،مادر؟خدا نگهت دارد

..*~~~~~~~*..