♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام

فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥