♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

بهزیستی نوشته بود

شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد ، شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچکس حقیقت من را نشناخت
جز معلم ریاضی عزیز ام
که همیشه می گفت
گوساله ، بتمرگ

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

این روزها به جای” شرافت” از انسان ها فقط” شر” و ” آفت” می بینی

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

از آجیل سفره ی عید

چند پسته ی لال مانده است

آنها که لب گشودند؛ خورده شدند

آنها که لال مانده اند؛می شکنند

دندانساز راست می گفت

پسته لال، سکوت دندان شکن است