user_send_photo_psot

*~*****◄►******~*

دخترک ۱۱ ساله ای به آسمان شب خیره شد و رو به ماه که نورش را بر روی آن پوست سبزه اش تابانده بود کرد و برگه ای را که در دستش بود را باله آورد و گفت: آهای ای ماه،صدامو میشنوی؟ این برگرو میبینی؟ این تصویری از قلب منه، تمام وجودش از تو پره، عشق دیگه ای رو نمیخواد، فقط تو رو میخواد، اما نمیشه، ما هیچ وقت به هم نمیرسیم، حتی اگه بمیرمم باز به تو نمیرسم، همیشه یه فاصله ای بین ما بوده و هست اما خوب اینو بدون که اگه تو مال نمیشی قرار نیست که مال بقیه بشی
زندگی بدون تو برام سخته اما چه میشه کرد، هیچ کس نمیتواند تو را داشته باشد چون تو یک ماه مغروری، اما ای کاش برای من یکی این غرور لعنتیتو میزاشتی کنار، چرا انقدر خودت رو مغرور نشون دادی که از همان خردسالی ام در همه ی کتاب داستان هایم تو را مغرور خوانده ام؟ بس است دیگر

دختر بچه اشک میریخت و به ماهی که دیوانه وار عاشقش بود نگاه میکرد

حالا او دیگر یک دختر بچه ۱۱ ساله نبود، از آن زمان ۳ سال میگذشت، اما او حالا غم ندیدن ماهش را هم به غم نداشتنش اضافه کرده بود

زیرا در خانه ی جدیدشان دیگر پنجره رو به آسمان باز نمیشد بلکه رو به هزاران هزار ساختمان سر به فلک کشیده باز میشد، دیگر نمیتوانست ماهش را ببیند، او حتی یک ستاره را هم به زور میتوانست ببیند چه برسد به ماهش را

او هرشب به جای نور ماهش با نور مهتابی رنگ خانه های روبه رویی و بقلی به خواب میرفت

اما چیزی را که خوب نمیتوانست درک کند این بود که چرا شب هایی که از خانه بیرون میزد ماه نبود، حالا چرا ماه خودش را از دید او پنهان میکرد، مگر این دختر گناهی انجام داده بود که حالا باید تقاص کار نکرده اش را پس دهد؟

اما او امشب در دل جنگل در حالی که ماه باز هم از دید او پنهان شده بود،رو به تمام ستاره هایی که به همراه ماه باهاشان خاطره داشت کرد و با صدای قلبش فریاد زد: آهای ستاره ها با شمام، شما هایی که میتوانید ماه من را هر شب یک دل سیر نگاه کنید اما من نه، شما هایی که از هر کس دیگری به ماه من نزدیک ترید، برید و پیش ماه فریاد بزنید که من عاشقشم، برید و همه جای این آسمان جار بزنید که من عاشقشم، برید و به ماه بگین که من هنوز دیوانه وار دوستش دارم، به ماه من، به تمام قلبم بگویید که آیا ۳ سال پیش را به خاطر می آورد؟من که خوب یادم هست

بگویید اگر یادش هست آن شب باران میبارید و من با قلبم در پیش او زجه زنان میگفتم که او قلب من است، بگویید که اگر روزی قلبش را به کسی بخواهد بدهد بی شک آن فرد خود من هستم

oOoOoOoOoOoO