@~@~@~@~@~@

می خواستم یه خاطره از خنگولستان تو مدرسمون بگم
راستش من یه روز یکی از جملاتی تو که تو خنگولستان خیلی گفته میشه رو از روی عادت گفتم
روز سه شنبه بود و زنگ آخر علوم داشتیم

معلم علوممون یه زن کاملا جدی و بد اخلاق بود البته بد اخلاق خیلی کمشه کلا اعصاب نداشت در حدی که یکی از بچه های نهم از روی عصبانیت بهش گفته بود خفه شو
😂😂
صد البته که این خفه شوش از جانب معلممون بی جواب نمونده بود

هیچی دیگه زنگ آخر علوم داشتیم و معلم علوممون ۵ دقیقه وقت داده بود تا یه صفحه از علوم رو بخونیم تا ازمون بپرسه،من اون یه صفحرو خوندم و چون خسته بودم و از شر خوندن یه صفحه علوم خلاص شده بودم رو به بغل دستیم کردم و گفتم: دینگله دینگو تموم شد!

همین طورم که هی پشت سر هم میگفتم دینگله دینگو قرم میدادم
💃💃💃😂😂😆😆
میزای پشتی داشتن از خنده میترکیدن رومو که سمت دو تا میز عقبیمون کردم دیدم که دارن با چشم به معلم اشاره میکنن یکیشون یه نگاه به معلم و یه نگاه به من کرد و گفت: خانم

اینو که گفت به سرعت برق رومو به سمت خانم کردم،نا گهان با صحنه ی عجیبی رو به رو شدم،دیدم که معلممون در حال خندیدن به من بود

با تعجب بهش نگاه کردم که گفت: از روی خوشحالی فکر کنم خل شدی
😑😑😑
خدا رو شکر ما میزای جلو بودیم و کس دیگه ای نشنید وگرنه بدجور آبرومو برده بود
فقط چند تا از بچه ها که جلو نشسته بودن این حرف معلمو شنیدن و خندیدن
😃😃😃

البته نا گفته نماند که با اینکه سری قبل هم از من پرسیده بود، با دیدن قر دادن هام و دینگله دینگو گفتن هام بازم از من نه تنها یک سوال بلکه دو سوال بدون نمره پرسید اما خب منم هر دوتاشونو درست جواب دادم
😎😎😛😛😜😜😝

من یه یکی دو بار هم این معلم رو جلو جمع زایه کردم اما خب فکر نکنم خیلی به درد نوشتن بخوره
😁😁😁😅😅😅😅😅😆😆😆😆

@~@~@~@~@~@