یکی تو و یکی من
با این ماه که هنوز این شهر را تحمل میکن
همین سه تا بس است
حتی اگر ماه هم نبود…من قانعم
به یک تو و یک من
مگر میان ماه و تو فرقی هم هست؟!؟
ای کاش بود…آن وقت شاید همه چیز جز تو معنایی داشت
اما…حالا که ندارد
حالا همه چیز تویی
تمام شعرهایی که با عشق میخوانم
تمام روزهای خوب
تمام لبخندهای من
تمام گناه های با لذت
تمام زندگی
همه چیز تویی
چیز دیگری هم اگر جز تو بود
فدای یک تبسمت
4 سال پیش
فقط یک فاصله کوچک... یک قدم... به یک نفس بند است... از چه بگویم از تویی که غریبه ای نزدیکی یا از حسی که نمیدانم چیست... از اینکه وقتی میبینمت جسمم ثابت ولی روحم به سمتت پرواز میکند یا از خنده های مستانه ات که دل سنگی را آب میکند... از کدام بگویم؟!
از اینکه پیشمی ولی مال و قسمت دیگری... از نم شدت چشمانم ... از سکوتی که عشقت را فریاد میکشد یا از خواهر گفتن هایت ... برادرانه هایت را خرجم میکنی ولی من عشقم را به پایت میریزم بدون توقع و منت همه اش برات تو... فقط تو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو