♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

این داستانو وقتی کلاس اول بودم معلمم برامون گفته بود داستانی که حتی تا الان هم یادم نرفته

روزی معلمی به همه ی دانش آموزاش پاکتی داد که توشون نامه هایی با عنوان های متفاوت وجود داشت،سپس به همشون گفت که این نامه هارو به کسی نشون ندین و با کسی درموردشون حرف نزنید سپس اونها رو درجایی که کسی نیست بخونید و فردا به من بگین که کجا اون نامه رو خوندین و موضوع هر نامه چه بود؟

صبح روز بعد همه ی دانش آموزان چیزهایی رو که معلمشون خواسته بود رو روی یه برگه نوشتنو به معلم دادن به غیر از یکیشون معلم از اون دانش آموز پرسید پس چرا تو هیچی ننوشتی؟اون دختر جواب داد آخه خانم ما هرجا که رفتیم یکی به نام خدا با ما بود

معلم بعد از شنیدن جواب اون دختر بسیار خوشحال شد که چنین دانش آموزی داره به خاطره همینم به اون دختر هدیه ای گرانبها داد

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪