♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

مرا میشناسی ؟

من همان دختری هستم که خودش را بغل میکند

همانی که وقتی کسی میگوید خیلی خلی با لبخند میگوید به خل بودنم افتخار میکنم

من همان دختر بچه ای هستم که گیاه و دار و درخت رو از آدما بیشتر دوست داره و اگه برگ یا میوه ی اون ها رو بچینه ازشون عذر خواهی میکنه

همانی که توی خیابان به همه لبخند میزنه نه لبخندی از سر غرور ، لبخندی که ذره ای شادشون کنه

کسی که خودش را دیوانه ترین آدم دنیا میدونه اما عاشق خودشه

مرا دیده ای ؟

همانی که یه بخش خوب تو همه ی آدم ها میبینه

همان که وقتی فیلم میبینه با شخصیت هاش حرف میزنه و انگشتش رو روی چشم های شخصیت های منفی میزاره و میگه کور شی

همانی که
بزرگ ترین آرزو هایش پرواز و داشتن یه خونه ی شکلاتیه

همانی که برعکس اکثر مو فرفری ها عاشق پیچ و تاب موهاشه و از عینکی بودن راضیه راضیه

همان که میتونه همیشه مشکی بپوشه و آهنگ های غمگین گوش بده و تو خودش باشع اما لباساش همیشه روشنه و با آهنگ هاش میخونه و قر میده

کسی که اگر روزی دیوانه بازی در نیاره میمیره

راستش من هم نه خودم را میشناسم و نه خودم را دیده ام فقط میدانم

دیوانه بودنم را با تمام وجود دوست دارم