♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

سلااام،من بعد از اینکه شیخو _به قول یکی اصخر گوزمار😂_بهم اخطار داد پست خارجی نزارم😣😣😣تصمییییم گرفتم تا خاطرات خنده داره بنده و دیگران را بگذارم_دیگران دوستان عزیییزم هستند_خب از مدرسه شروع کنیم
عاغا ما کلاس پنجم بودیم،یکی از بچه ها از عمه اش تعریف میکرد،فک کنیم اسمش زینب بود،بعد برامون گفت اسم شوهرش محسن بوده،این محسنه یه ادم لات،شیکم ایییین هوا!صداشم نگو و نپرس!!!به خروس گفته زکی!بعد این زینب، پشت تلفن:ممممححححسسسسنننن
(عشوه خرکی😑⁩)
محسن:هااا؟؟؟چیه ضعیفه؟؟؟؟
زینب:بلام پاستیل خلسی گلفتی؟
محسن:مَ چَن بار گفتم از ای اشغالا نخور؟؟؟هاااایییی نفسسس کشششش

بعد من موندم اینا چجور جدا نشدن از هم⁦
🤦🏻‍♀️😑

بعد ما با یکی هم سرویسی بودیم،به دلایل امنیتی اسمش نمیگم⁦
😐😐
یبار راننده سرویس مون زد کنار دستمال توالت برای زیدش بخره،یه گله پسر از کنار ماشین رد شدن
⁦😑🤪
حالا این دوستمون چه عشوه ای میریختااا

بعد یکی از پسرا برگشت سر به نشونه تاسف تکان داد⁦

قیافه من و بقیه هم سرویسی هام قبل سر تکون دادن پسره:
⁦(TT)⁩
قیافه دوستم در حال عشوه خرکی
⁦;-)⁩
قیافه دوستم یهو جوری شد انگا دشوری داره
😐😐😐
بعد ما
😂😂😁😂😂
قیافه مون مثل خر تیتاب دیده شد
😂😂😁😂😂
پسره یه خاک تو سرتون فرستاد و رفت ،حالا هر بزنین،چون در همان حااال،یکی از بچه ها جیغ زد

علییییی

آبرومون رفت چوننن،علی اسم پسر دوست بابا ننمون بود
⁦😐😐
فردای اون روز هر دفه اون علیه رو میدیدم،بهم می‌گفت اون دوست عشوه ایت کو؟؟؟

حالا عر بزن که بابامون موضوع رو با ویرایش فهمید

یعنی ویرایش این بود که من عشوه می‌ریختم
🤦🏻‍♀️😑😑😐

راستی خنگو پر پست غمگین شده
فک کنم دسته جمعی شکست عشقی خوردیم
⁦😐😐