این که میدونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش میکنی به بیسرانجامیش
این که معیار زیبایی میشه برات و دوستت میگه رفیق این کجاش خوشگله
این که خودش ساکته و هرکی هرچی میگه دربارهش تو دفاع میکنی ازش و تهش میگی البته ربطی به من نداره
این که مهم نیست که چی داره چی نداره و امیدواری به همهی چیزایی که قراره با هم بسازین بعدها
این که به همه میگی هنوز برات زوده اما تا یه عروس و داماد میبینی، خودتو با اون بهجاشون تصور میکنی و دلت غنج میره
این که تا یه بچهی خوشگل میبینی، به پهنای صورت لبخند میزنی و با خودت میگی بچهی من و فلانیم حسابی خوشگل میشه هاااا
این که تا حرف عشق و دوست داشتن میشه سکوت میکنی و قلبت تندتر میتپه به خاطر راز شیرینی که یه روزی قراره برملا بشه
این که شبا آخرین اسمی که قبل از خواب میاد توی ذهنت و صبح به محض بیدار شدن میاد رو لبات همونیه که سعی میکنی چیزی ازش نگی تو جمع
این که به جایی میرسی که تو خلوتت به خودِ خدا بگی: تو رو خدا، فقط اونو میخواماااا
این که از همون جملهی اول این نوشته حواست پرت یه نفر بود فقط.
به روی خودت نیار
ولی اینا رو بهش میگن عشق
طاهره اباذری هریس
هر چه میخواهد دل تنگت بگو