ی خاطره از ریقیدن یکی از آشناها میخام براتون بگم
طرف میگف
یکی از همکارام رفیق فابریکمه
ینی افتضاح باهم صمیمی هستیم
ی روزتو اداره رفیقم از تو اتاق بلند شد رف سمت ته سالن ک یکم عقبتره و دشوری و آبدارخونه اونجاس
منم فک کردم رفته دسشویی
یواشکی رفتم نقشه خبیثانمو اجرا کنم
همینک وارد قسمت دشوریا شدم
یدفه بلند زارررررررتتت گوزید
منم گفتم
ناز نفستتت قنارییی
کلاچو بکش داداچ ایطوری ک پاره میشی
بعدشم دستمو پر آب کردم از بالا در ریختم رو سرش و فلنگو بستم
همینک از دشوریا بیرون اومدم
دیدم رفیقم لیوان چایی ب دست از آبدارخونه اومد بیرون
بش گفتم مگ دسشویی نرفتی
گف ن باو رفتم چای بنوشم
قضیه رو براش تعریف کردمو رفتیم تو یکی از اتاقا منتظر موندیم ببینیم کدوم بدبختی تو دشووری بود
عاقا چشتون روز بد نبینه
رئیس اداره بود
با یقه شیخی و ریش و سیبیل و کت و شلوار
تا نصفه خیسسس آب
حالا اون دسای بندریتو بیار بالا
نعرهه بزن
پیام اخلاقی
اگ ی وختی تو ی اداره ای مشغول بکار شدید
ببینید ک رئیس ادارتون کی میره دشوری و ی نقشه حسابی بکشید
مثلا تو ی سطل بریقید و از بالای در دشوری رو سرش خالی کنید
5 سال پیش
ریقت مستدام...
5 سال پیش
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
5 سال پیش
5 سال پیش
😂😂😂😂👌
5 سال پیش
ریقت مستدام...
مرسیکم الله بالخیروالعافیه 🍻
هر چه میخواهد دل تنگت بگو