احمد شاملو
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت … گلی شد
و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود
ولی نشد
بعدها هر چه شستمش پاک نشد
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت
” این لباس چِرک مرده شده “
گفت
” بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند ”
چرک مُرده شد
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید
حواست که نباشد لکه می شود
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک
به قول صاحب خشکشویی
“لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد ”
مواظب دلهای خودمون و دلهای همدیگر باشیم
Mahii✌مهدیه
7 سال پیش
خیلی قشنگ بود مهدیه ؛ لایک
7 سال پیش
عااالی بود
7 سال پیش
سلام فسقلی
چه خبر ؟ کم پیدایی ؛ کجا مصروفی ؟
7 سال پیش
سلام فسقلی
چه خبر ؟ کم پیدایی ؛ کجا مصروفی ؟
ع سلام شیخ
دانشگاه و درس عایشه
7 سال پیش
برنامه میام کمنتارو میخونم بعضا لیکن نوشته هام خیلییی زیاده
7 سال پیش
ببخشید دگه ک اونقد سر نمیزنم
7 سال پیش
عالی
7 سال پیش
خیلی قشنگ بود مهدیه ؛ لایک
بسیار ممنون ای شیخ
7 سال پیش
عااالی بود
میسی نظر لطفته
7 سال پیش
عالی
بسیاررررر تشکر اوسا
7 سال پیش
عالی
هر چه میخواهد دل تنگت بگو