سلام این داستان رو خودم نوشتم

تخیلی ولی کمی طنز

oOoOoOoOoOoO

روزی در جنگلی بودم

همش به این فکر می کردم که یک سیاستمدار

یا یک سرخپوست و یا شاید انسان اولیه بودم

اینقدر در فکر فرو رفته بودم که یکدفعه نفمیدم چی شد

 آخ سرم. چقدر درد گرفت

بعد جیغ بلندی کشیدم

اینجا کجاست؟عه؟من در چاله چی کار می کنم؟شاید وقتی در فکر بودم در اینجا افتادم

بعد که بیشتر به اطرافم دقت کردم 3 تا تونل پیدا کردم

به تونل وسط رفتم و بعد به طرز عجیبی سُر خوردم

به جایی رسیدم و چند گزینه جلوی من فعال شد

oOoOoOoOoOoO

ادامه در پارت بعدی

اگه خوب لایک بخوره پارت های بعد هم می زارم