○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

روزی روزگاری کدو گردالی
و شیخ
و ستار
مانند میکروب هایی کثیف و چرکولی در خیابان میچرخیدند
مردم انهارا کرونا معرفی همی کردع
اما این ۳ نفر این حرف هارا ب عن خود نگرفتع و همچنان همی راه میرفتند و همع را مانند خود چرکولی میکردند
ناگهان یک نفر همی از دیاری دور بیامد و ب ان ۳ نفر فوش داد
(ان هم فوش های ابدار)
کدو از کورع همی در برفت و و خود را گردالو کرد و همی بغلتید و فوش دهندع را مانند تمر هندی صاف کرد و ب زمین بچسباند ب طوری ک عن سبز از فرد فوش دهندع در برفت

شیخ و ستار از این کار کدو همی خر کیف گشتند و اورا گفتند
حال ک اینقدر استعداد در تو همی نهفتع است پس بیا برویم بالای بام تا روی سر مردم مردم ب سبک کفتر های ولگرد عن کنیم

کدو نیز با خوشحالی پذیرفت و انها نیز بر بالای بام عمارت خنگولستان
(معروف ب خنگو)
برفتند و ب چرکولی ترین شکل ممکن روی سر مردم همی بریدند اما مردم چون صاف شدن مرد فوش گو را بدیدند جرعت پررویی همی نداشتند و عن بر سر ب راه خود ادامع میدادند
تا حکایتی دیگر بدرووووود
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
دوستان اگ چیز بدی گفتم ببخشید ب دل نگیرید ببخشید
اولین پستمع حمایت مرسی
😉😉