user_send_photo_psot

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

کارگر شهرداری پشت گاریش نوشته بود: به کارم نخند ، محتاج روزگارم

نخند

🌀به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند

🌀به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند

🌀به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند

🌀به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند

🌀به دستان پدرت
🌀به جارو کردن مادرت
🌀به راننده ی چاق اتوبوس
🌀به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سر دارد
🌀به راننده ی آژانسی که چرت می زند
🌀به پارگی ریز جوراب کسی در مجلس
🌀به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان
نخند

🌀نخند که دنیا ارزشش را ندارد

که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند

💚آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند
💚آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند
💚بار می برند
💚بی خوابی می کشند
💚کهنه می پوشند
💚جار می زنند
💚سرما و گرما را تحمل می کنند
💚و گاهی خجالت هم می کشند
خیلی ساده

هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان “خدا”ست، نخند
نخند…

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥