نگاه خیره ام مات و خسته به او خشکیده بود
به او و بازوان نیرومندش که در لباسی جذب خودنمایی میکرد
به او که برعکس ظاهر تنومندش بی رمق بود
انگار او هم از آن همه اصرار و خواهش به ستوه آمده بود و سکوت را به گفتن حرفهای بی نتیجه و بی جواب ترجیح می داد و بعد از گذشت این چهار ماه از کلام وامانده بود
مثل من که سکوت را بر هر حرفی ترجیح می دادم
سکوت را همدم و همدل خود کرده بودم و شاید با این روزه ی سکوت میخواستم انتقام سنگینی از خودم بگیرم، ولی اشتباه میکردم
این خاموشی هم تنبیه کاملی برایم نبود
اصلا چه چیز می توانست مجازات این جرم سنگین که کرده بودم باشد؟
سقفی برای ما اثر نگاه عدل پرور
هر چه میخواهد دل تنگت بگو