سلووووم همگی خوبین خوشین
امروز یه سری خاطرات کودکیم یادوم امد میخام بمیرم واقعا چقد شل مغز بودم 😕😕

کلاس سوم مدرسه بودم خیلی ذهن خوب داشتم البته در عرصه خوندن و نوشتن ولی در عین حال ساده لوح ترین همشون 😆😆
تو محل مون تقریبا بیشتر از ده تا دوست بودیم همیشه باهم بازی میکردیم و همینطورم دعوااا
تو این بین بعضی دوستام سواد خوندن نوشتن نداشتن
یه روز توخونه بودم یه دوستم ک نوشتن بلد نبود اومد گفت همراه فلانی که اسمش ماریا بود خیلی تیززز یعنی جوری که همه ازش یه نوع ترس داشتن خیلیم جنگره بود همش باهامون دعوا داشت
گفت باهام دعوا کرده خیلی چیزای بد برام گفت
حالا برام تو این کاغذ دو و سه دشنام بنویس بندازم خونه شون قسمم خورد نمیگم تو برام نوشتی
خلاصه هر چی دشنام یاد داشتیم رو نوشتیم اونم رفت
بعد تقریبا یه ساعت دوباره اومد گفت ماریا خودش او کاغذ بدستش امده حالی هم مادرش رو اورده بود سر من که تو نوشتی
در دستش یه سپاره
( ایرانی نمیدونم چی میگن ولی توش الفبا و اینا نوشته میباشه قبل اینکه خوندن قران رو شروع کنیم باید اونو بخونیم با زیر و زبر و اینا آشنا بشیم )
خب گفت بیا بریم سر این سپاره برش قسم بخوریم ما ننوشتیم
منم سااااده قبول کردیم خونه اون دختره پشت کوچه ما بود رفتیم در زدیم اومد بیرون
وختی اومد دوستم گفت اول من برات قسم میخورم
بعدش دستشو ماند رو سپاره گفت به این سپاره پاک قسم که حرفای قرآن توشه همشو این نوشته اشاره بطرف من
😑😑
یعنی دهنم وا موند این دیگه چجور مخلوق بود
حالا که یادش میوفتم هی میخام سرمو بکوبم به دیوارر😡

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

خاطره دوم

خب اول یکم توضیح میدم تو محله مون وختی با یکی دعوا میکردیم بدترین نوع فحش بهش نوشتن اسمش روی دیوار ها بود
همسایه پهلو به پهلو خونه مون اونم خوندن و نوشتن بلد نبود ولی من نمیدونستم چون همش برام میگفت مقام سوم رو تو کلاس داره منم باور میکردم
از زبان خیلی تیز بود مث اون یکی دیگه همیشه هم مث فرامان روا بود برامون
خیلی ازش بدم میومد 😡 اسمشم ساره بود
ولی تواین بین یکی دیگه هم بود کلانتر از هممون بود
و همینطور خیلی باکلاس بود هر وخت میخاستیم بازی کنیم اون میگفت چی بازی بکنیم و اینکه همیشه نوبت اول هم ازون میبود اسم اینم هایده بود
یه روز همراه ساره دعوام شد میخاستم اسم خودشو رو دیوارا بنویسم ولی اون دوستم که تو خاطره قبلیم منو خر کرد برام گفت اسم اونو ننویس اسم خودتو و هایده و بعضی دیگه دخترا رو بنویس بعدش همه فک میکنن که ساره نوشته چون اسم خودش نیس بعدش همه باهاش دعوا میکنن
منم وااای که از این نظریه خیلی ذوق کردم گفتم به کسی نگی هاا قسم خورد نمیگم
شروع کردم نوشتن اسم های دخترا اسم هایده رو مینوشتم موندم به ع شروع میشه یا هـ
گفت به ع میشه نوشته کو سوادم نداشت بازم قبول کردم نوشتم به ع عایده 😐
خب چی سرتونو بدرد بیارم همون روز عصری خیلی از دخترا با هایده جمع شده بودن اومدن منو صدا کردن بیا بیرون
وختی رفتم هایده گفت مسابقه داریم هر کی سواد داشت تو بازی گرفته میشه منمممم خوشحال قبول کردم گفت بگیر اسم منو بنویس نوشتم عایده😭
همشون ریختن سرم چرا اسمامونو نوشتی رو دیوار
منم گفته میرفتم مه نکدیم چرا من نام خوده نوشته کنم دیونه استم ساره نوشته کده خب چون تنها اسم اون نیست گفتن ساره اسم خودو نوشته نمیتونه چی برسه به اسم های همه
گفت ازی که نام مره به ع نوشته کدی فهمیدیم کار توست خوب شد مرسل (همونی برام این نظریه رو داده بود ) برا مون گفت چجوری بفامیم کار توست
بعدشم همه اسما رو به بابام نشون
بابامم یه ماه نموند برم از خونه بیرون 😐
فقط من اینقد ساده لوح بودم که گول هر کیو میخوردم یا شمام بودین

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

خاطره شل مغزیم 😭

یه نوع بازی داشتیم هممون دستان همو میگرفتیم و یه حلقه تشکیل میدادیم بعدش یه ترانه بود ک حضور ذهن ندارم میخوندیم عین خوندن به شدت بالا و پایین میپریدیم ترانه ک تموم میشد باید زودتر بیشنی رو زمین هر کیم میوفتاد رو زمین یا باکسنش میخورد به زمین باید یه قررر خرکی میومد
منم خوب بازی میکردم ولی در اثنای بازی پسر همسایه مون اومد سر کوچه استاد داشت مارو نگاه میکرد
نمیدونم اون چی اون سیاه سوخته افریقایی خوشم میومد دندوناش مث خرگوش دوتا بیرون زده بود رنگش بشدت سیاه بود
تا دیدم مارو نگاه میکنه تو هی الکی الکی خودمو به زمین مینداختم بعدش قررر میومدم😭
نه یه بار نه دوبار تا اخر بازی 🤦🤦🤦🤦🤦

یعنی این نوع بارز شل مغزی از من بعیده
بیایین شما هم از عشقای ابکی دوران کودکی تون بگین بخندیم 😂😂