..*~~~~~~~*..

دیدی بعضی وقتا که داره باهات حرف میزنه یهومیخنده یه دفعه ته دلت خالی میشه حس میکنی یه تیکه ازقلبت کنده میشه ومیفته ته مهای وجودت،اون زمان فقط دلت میخوادبشینی وتاابدبهش زل بزنی بیخبرازهمه چیزوهمه جافقط خودت باشی واون وچشمایی ک هرلحظه توروبیشترغرق میکنه وخنده هایی که دل ازت میبره وچالای روگونه ای که هرچندثانیه یبارهوس میکنی انگشتتوفروکنی داخلشون ولی حیف

یه دفعه اسمتوصدامیزنه،نه اونجوری ک تومیخوای نه بااون احساسی ک تومیخوای،یه دفعه یادت میاددلیل اینکه الان پیشته چیه،یادت میاداین حسایی که توداری صاحبشون خودتی نه اون،یادت میاداون خنده ها اون حرفا اون چالای روگونه واون چشما مال تونیست،یادت میاداومده راجب کسی ک دوسش داره باهات حرف بزنه،یادت میاداون توروبه اون چشمی ک تواونو میبینی نمیبینه،یادت میادباخودت عهد کردی احساست تاابدمال خودت بمونه،یادت میادک نبایدرابطه هاروخراب کنی، ویادت میادنبایدبهش زل بزنی تاخیانت نشه تادلت نلرزه تاراهتوکج نری

یه لبخندتلخ میادگوشه لبت به این پی میبری که چقدخط قرمزداشتیوفراموش کرده بودی،هوووف زندگیه دیگه واسه بعضیامثه عسل واسه بعضیاهم مثه…اروم نگاهتوازلبخندش میگیری وبه انگشتات نهیب میزنی تامبادادلشون بخواداون چشمارونوازش کنن،به چشمات لعنت میفرستی بخاطرهرنگاه هرزی ک میرن ودراخرهمه ایناروبایه سیگارمهارمیکنی واصلاحواست نیست چشمای اون مسیرسیگارتودنبال کرد

^^^^^*^^^^^

user_send_photo_psot