موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای میبینی بازی 2-2 تموم شده
اعتراف میکنم یه روز صبح که شدیدا خوابم میومد مامانم اشغال داد بندازم سطل زباله منم که چشمام وا نمیشد کیفمو انداختم سطل اشغال و با کیسه زباله رفتم مدرسه
قیافه ی دوستام سر صف هیچ وقت یادم نمیره
اعتراف میکنم روی زانوم باند پیچیدم تا به بهانه پا درد فردا همراه بابام نرم سر کار
صبح بابام صدام زد گفت :عزیز دلم هنوز پات درد میکنه؟
با حالت تضرع دست گذاشتم رو زانوی بانداژ شده و گفتم آره بابا جون
یه پس کله ای بهم زد و گفت پاشو بریم که دیر شده
داداشا و خواهرم هی میخندیدن. بعدا فهمیدم بابام شب که خواب بودم باند رو از زانوی چپم باز کرده بوده و روی زانوی راستم بسته بوده
6 سال پیش
😂😂😂😂
اخریییی
6 سال پیش
اخررررییییییییی
6 سال پیش
ههههههههه عااااااااااالی بود ......ملوچک.....
6 سال پیش
عاااالی😂😂😂😂
6 سال پیش
اخررررری 😂😂😂
هر چه میخواهد دل تنگت بگو