فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: آرشیدا

    آرشیدا

    About آرشیدا

    خدایا پناه زندگیم باش😍🙏

    ما خود شکسته ایم


    o*o*o*o*o*o*o*o

    رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
    فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

    برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک
    هرجا که هست بی تو نباشد نشست ما

    با چون خودی درافکن اگر پنجه می کنی
    ما خود شکسته ایم چه باشد شکست ما

    جرمی نکرده ام که عقوبت کند ولیک
    مردم به شرع می نکشد ترک مست ما

    شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
    باشد که توبه ای بکند بت پرست ما

    سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
    مشکل توان رسید به بالای پست ما

    o*o*o*o*o*o*o*o

    سعدی

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    نامه های عاشقانه | قسمت دهم


    بخشی از وصیتنامه شهید هادی قربانی مقدم

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    الحمدلله رب العالمین

    سپاس پروردگار بزرگ و مهربان را که به نور خویش مرا انشاء الله از ظلمت خودم نجات داد و هدایتم کرد. اگر به من یاد داد درس زندگی را و درس چگونه زیستن را و چگونه مردن را.

    به من یاد داد که شاکر باشم به من محبت را آموخت و آنگاه در قلبم محبت به اسلام و ائمه و انبیاء را قرار داد .

    ستایش خداوند عزیز و جل و جلاله را که انبیاء را برای هدایت نوع بشر خلق کرد و مبعوث نمود و برنامه هدایت بشر را به آنها داد. ستایش خداوند رحمان و رحیم را که انوار رحمتش و رحمانیتش به همه بندگان چه کافر و چه مومن می رسد و رحمیت او مخصوص مومنان است.

    ای خدای من چگونه ترا شکر کنم چگونه سپاس نعمت های بی کران تو را بجا آورم و چگونه بگویم بنده ات هستم و لیکن بندگی ترا بجا نیاورده ام و نخواهم توانست بجا آورم .

    فقط می گویم هر چه بگویم ترا نمی توانم وصف کنم و به قول قرآن « سبحان الله عما یصفون» زبان قاصر است و قلم شکسته و توان بجا نمانده اگر بگویم تو قادری آیا قادریت تو را به جا آورده ام. اگر بگویم تو عادلی آیا عدالت تو را بیان کرده ام؟ بخدا قسم هرگز! کلمات شرمگین هستند که صفات تو را بیان نمایند ولی چه کنیم که برای شناخت تو واژه هایی دیگر سراغ نداریم .

    هر جا می نگرم تو را می بینم, هر کس را مشاهده می کنم دیوانه توست و از تو می گوید و هر خانه سر می زنم تو را می جویند .

    هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

    عاشقانت عاشقترین مردم و دیوانگانت دیوانه ترین مردم هستند. نه شب دارند و نه روز. آنقدر عاشقت هستند که جان می دهند در راهت و جانبازی می کنند برایت و از مال و فرزند و دنیا می گذرند .

    آنکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند

    دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

    چشم به هر گوشه نظر می کند تو را می بیند به دریا, به کوه , به صحرا

    به دریا بنگرم دریا تووینم به صحرا بنگرم صحرا تو وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو وینم

    خدایا به من معرفت خودت را عنایت کن که عاشقت گردم و دیوانه ات شوم آنطور که هیچ کس را جز تو نبینم و سر بنهم در بیابان و دنیا را فقط به خاطر تو دوست بدارم و جهان را.

    به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

    انبیاء را از لطف و کرمت مبعوث کردی و بشر را به آنها هدایت فرمودی و زندگی را لذت بخش کردی . تو را سپاس و تو را حمد و ستایش باد …

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت هشتم | سیدرضا میرحسینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت نهم | شهید ستاری ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت نهم


    شهید ستاری در تاریخ بیست و نه اردیبهشت ماه سال 1329 متولد شد و در 15 اسفند 1348 با حمیده پیاهور ازدواج کرد. وی در   15 دی ماه سال 1373 به شهادت رسید

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    همسر شهید ستاری در خاطرات خود از زندگی با وی می‌گوید:

    اولين سالگرد ازدواج‌مان، منصور يك نامه به من داد
    شبنم روي پاهايم آرام خوابيده بود
    منصور نشست روبه‌رويم و من آن را خواندم
    ساده زيبا و محبت‌آميز بود

    نوشته بود
    من هر روز بيشتر از پيش به زندگي‌ام دل مي‌بندم
    به هر جهت شادم خوشحالم؛ از زندگي‌ام از زنم و فرزندم و از خانواده‌ام؛ خانواده‌اي كه گرمي محبت بر تمام لحظات وجود يك ساله‌اش حكمفرما بوده و به خواست خدا معتقدم و ايمان دارم كه هر روز بر ميزان اين علاقه بي‌ريا افزوده خواهد شد

    به جمله آخر كه رسيدم، اشك‌هايم هم جاري شده بود

    نوشته بود

    حيف كه از كلمه عشق از بس كه به ننگ كشيده شده، ديگر بدم مي‌آيد، وگرنه رابطه بين خودم و حميده را بدان مي‌ناميدم

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت هشتم | سیدرضا میرحسینی ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت هشتم


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سلام
    امشب می‌خواهم حرف‌های چندی با تو مهتاب آسمان زندگی‌ام بزنم که کمی با حرف‌های قبلی متفاوت است
    ساعت 12 شب اول خردادماه سال 79 است، بر عکس شب‌های دیگر تقریبا حال مساعدی دارم
    برای این می‌گویم تقریباً، چون کمی دوریت حالگیر است

    جان دلم از تو می‌خواهم خوب گوش کنی و حرف‌های مرا سبک و سنگین کنی و هرکدام را که به نظرت با عقل جور است، اگر می‌خواهی قبول کنی و به کار گیری
    با کمی مقدمه روضه‌ام را شروع می‌کنم

    ما انسان‌ها روزی بر اثر عشقی به وجود می‌آییم، با مهر مادری در وجودش رشد می‌کنیم و شکل آدمی را می‌گیریم
    بعد از 9 ماهی پا به این دنیا می‌گذاریم؛ دنیایی با هزار رنگ و هزار چهره، عقیده و هزار رفتار

    اگر شانس داشته باشیم در خانواده‌ای به دنیا می‌آییم که در واقعیت زندگی می‌کنند و اگر نه، در خانواده‌ای به دنیا می‌آییم که کورکورانه زندگی می‌کنند، حالا این یعنی چه؟

    منظورم از زندگی در واقعیت این است که هدف از خلق شدن و در راه خدا و برای رضای او و آخرت زندگی کردن را در نظر داشته باشند و قبول کرده باشند
    خانواده‌های کور همان دنیاپرستان و کسانی هستند که فقط دنیا را قبول دارند
    پس خوشا به حال ما که در خانواده‌های خداپرست به دنیا آمده‌ایم و باید شکرگزار باشیم
    ما زندگی را در دامان مادر و پدر با مهر و محبت می‌گذرانیم و بزرگ می‌شویم
    از آنها راه و رسم زندگی می‌آموزیم و این دفعه است که نوبت زندگی ما می‌رسد و باید برای شروع چیزهای زیادی را بدانیم

    اینکه زندگی به چه دردی می‌خورد و چرا باید همسری بگیریم؟ چگونه همسری بگیریم؟ چگونه با او رفتار کنیم؟ حق و حقوق او چیست و اصلا همسرداری یعنی چه؟ من هرچه را که تجربه کرده و دارم و می‌دانم می‌نویسم

    رفتار باید به‌گونه‌ای باشد که هرکس دوست دارد با او همان رفتار را داشته باشند، یعنی به قول امام حسین علیه السلام هرچه بر خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند، پس وقتی حرف حق زده می‌شود باید گوش کرد و به جان خرید. بدان که خوب بودنت مساوی خوب دیدنت است نسبت به هرکسی که می‌خواهد باشد

    انسان برای هدفی زندگی می‌کند و آن رسیدن به سعادت است، یعنی کسی که می‌خواهد به سعادت خدایی برسد باید زندگی خدایی داشته باشد تا عاقبت بخیر باشد ان‌شاءالله
    هرکس برای زندگی احتیاج به همدم و یار و یاوری دارد که او را در زندگی برای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت کمک‌یار باشد
    پس می‌باید که در دنیا همسر و همراه خوبی داشت چه زن چه مرد می‌گویند در و تخته باید با هم جور دربیایند، یعنی هر کسی برای کسی ساخته شده است، چون عقیده‌ها و اخلاق‌ها فرق دارد

    پس باید هر کسی همسری انتخاب کند که با او جور باشد، چون حرف یک عمر زندگی است و آخرت نیز با آن رقم می‌خورد
    به قول قدیمی‌ها کبوتر با کبوتر، باز با باز همیشه از خدا می‌خواستم و می‌خواهم که همسری به من عطا کند که من را به خودش نزدیک‌تر کند نه اینکه با ازدواجم من از یاد خدا و درگاه او دور شوم و خدا را هزار مرتبه شکر می‌گویم که چنین گل سرخی را به من داد، چون صورت پرنورت را که نشان مهر خداست دوست دارم و امیدوارم مرا هر روز و هر ساعت به خدا بیشتر نزدیک کنی

    به جان خودم قسم می‌خورم که تمام حرف‌هایم از روی صداقت و اعتقادم و خواسته وجودی‌ام است و هیچ‌گونه مکر و خودنمایی و دورویی در آن نیست
    بیا زندگی را که برای سعادت است بر پایه گفتار سعادتمندان بسازیم و بدانیم که واقعا این دنیا فقط وسیله است و زندگی برای دنیای بعد است

    همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل، چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همین‌ها است
    بعد از زندگی این دنیا به مرگ می‌رسیم، زمان جدایی البته جدایی چند ساعته یعنی یکی دیرتر و یکی زودتر
    همه می‌میریم و به دنیای دیگر می‌رویم
    بدان که آنجا نیز با همیم
    اگر رضایت خدا را داشته باشیم، که رضایت خدا همان درست زندگی کردن ماست بر پایه دین خدایی
    ان‌شاءا… که ما نیز از نیکبختان باشیم

    این‌ها را گفتم تا بدانی که حقیقت چیست؟ نه اینکه فکر کنی من می‌گویم نمی‌دانی
    نه، می‌گویم که بدانی که می‌دانم و کلا همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل
    چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همین‌ها است. یعنی بیا با هم خوب و خوش و عاشقانه زندگی کنیم و مشکلات این دنیا را به همین دنیا پس بدهیم و بگوییم که دنیا ارزش خراب کردن زندگی را ندارد، چون این دنیا در برابر آن دنیا هیچ است و قابل مقایسه نیست

    اگر این‌گونه به زندگی نگاه کردیم، بدان که زندگی ما به زندگی علی(ع) و فاطمه(س) نزدیک می‌شود و با امید شفاعت آنها زندگی را می‌گذرانیم
    به امید روزی که تمام انسان‌ها نیکبخت و عاقبت بخیر باشند، ان‌شاءالله
    عزیزم در این چند صفحه جز حرف حقی که شنیده بودم چیز دیگری ننوشتم، ولی بدان که در این چند صفحه همه حرف‌ها را گفتم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
    پس واقع‌بین باش و مرا برای رضای خدا بخواه و کاری کن که من نیز تو را برای رضای او بخواهم

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    نامه شهید اقتدار، سیدرضا میرحسینی _ همکار شهید طهرانی‌مقدم _ به همسرش
    اول خرداد ماه سال 79

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت هفتم


    وصیت‌ نامه شهید مدافع حرم امین کریمی چنبلو


     

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی

    به نام خالق هست و نیست

    سلام علیکم

    و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت می‌کنم

    بارالهی، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم

    همسر مهربانم _کُرِخان_ حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم

    پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم

    پدر و مادر عزیزم _حاج آقا و حاج خانوم _، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید

    بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت می‌کنم

    بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح دید خود عمل نماید

    و در آخر

    از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کرده‌اند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت می‌طلبم و خواهش می‌کنم و باز خواهش می‌کنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود

    همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانه‌ی زندگی من، ای نازنین

    از شما خواهش می‌کنم که باقی عمر گران‌ قدر خود را به تحصیل علم و ادامه‌ی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدا نگهدارت باد

    بنده حقیر   امین کریمی چبنلو

    14/6/1394

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت ششم


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بخشی از نامه ی شهید سید محمدرضا دستواره به همسرش _خانم رستمیان

     

    خدمت یگانه همسر مهربانم سلام – دوستت دارم

    ضمن عرض سلام امیدوارم حالت خوب باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشی و اوقات را بخوبی و خوشی بسر ببری و خداوند دائماً حافظ و نگهدارت باشد

    همسرم

    بسیار دلم برایت تنگ شده و هوای تو را کرده است بعد از هر نمازی دعایت میکنم آخر میدانی خیلی دوستت دارم و چون خیلی دوستت دارم دلم هم برایت خیلی تنگ میشود و چون نمیتوانم پیشت باشم لذا برایت دعا میکنم
    حال خودم خوب است اما بواسطه شهادت حسن عزیز خیلی ناراحتم ولی چه کنم که کاری از دستم بر نمیآید فقط باید بخدا پناه برد

     

    امینی هم زخمی شده و رفته و لذا خیلی تنها هستم خیلی حوصلهام سر رفته ولی دائما از خدای بزرگ کمک میگیرم و خودش صبر میدهد والا تا الان میبایست دق کرده باشم
    خیلی دلم میخواست کنار تو بودم و چند ساعتی درددل میکردم و کمی تسلی پیدا می کردم

    بزودی شاید بیایم ولی باز نوشتن این نامه باعث کمی آرامش خاطرم گردید چون باز گفتگو با یک رفیق است با یک رفیقی که خیلی دوستش دارم و دوستم دارد
    امیدوارم که متاثرت نکرده باشم میدانم ناراحت میشوی ولی خودت را کنترل کن

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت پنجم


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بسم رب الشهداء و‌الصدیقین
    سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم
    میم، مثل حسین
    چهل و دو روز پیش راهیِ سفرت کردم،سفری پر از خطر، اما پر از عشق
    سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن
    سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی
    اولی زندگی در دنیا و‌ دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت،هر چه بود عشق بود و عشق

    خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم
    از زیر قرآن ردت کردم
    آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست
    ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد و‌بالایت را، هم سرت را

    راستش را بخواهی فکر نمی‌کردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت

    عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است
    میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای
    شب قبل از عملیات زنگ زدی و‌گفتی

    دلتنگتان شده‌ام

    آمدم بی تابی کنم….اما باز کربلا نگذاشت
    آخرین دیدار رباب و همسرش

    آمدم بی قراری کنم…اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم
    روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند
    وداع آخرش فرق میکند
    خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند
    رباب سر، همسرش را بریده دید. بالای نیزه دید
    به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، همسرم را می بینم یا نه؟! اما ، می‌دانم به اسارت نمی روم

    همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود
    قبل از رفتنت به من گفتی
    «صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش»
    من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند

    محسن جان؛ سفیر امام حسین
    خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو
    چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت
    یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده

    می‌گفتی یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید

    گفتی زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی
    گفتی من سر این سفره نشسته ام و‌رزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم
    تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را
    مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی

    همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم
    به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند
    خودت که شاهد بودی
    بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد
    خسته که می شدم با تو حرف می‌زدم و می گفتم
    «محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا»
    تو می آمدی، چون علی آرام آرام می‌شد

    می‌دانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی
    اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم
    مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد
    اما، مهم این است که من فقط تو را دارم
    این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است

    اما می‌دانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه
    کتاب خواندن هایمان ادامه دارد
    گلستان شهدا هم که می‌رویم
    مداحی هم برایم می کنی

    یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی
    منم باید برم…آره، برم سرم بره….آن قدر گفتی و‌خواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی
    هم خودت و هم سرت

    راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست

    آرام تر شده ؛ انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را
    همین هم برایش کافی است

    شب ها برایش قصه می گویم

    یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ….با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم
    موضوع های زیادی دارم
    مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی
    داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد
    داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن
    داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد
    داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت

    قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود

    محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟
    ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای
    دل ها را تکان داده ای
    نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند
    برای آمدنت هم سنگ تمام می‌گذارند
    رهبرمان هم گفتند
    «محسن حججی، حجت بر همگان شد»

    همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم

    با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو

    چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند
    دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای
    دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم…که شدی
    می‌خواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ….که فهمیدی

    درد بازو  و پهلو را احساس کنم….که حس کردی
    شهادت بی درد هم نمی‌خواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم
    بی کفن شدی، بی سر هم شدی

    سر دادی و سردار شدی

    مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود
    ولی، تو ایستاده بودی
    اصلا مگر می شود؟
    اما نه، تعجب هم ندارد
    از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای
    مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین علیه السلام

    با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود
    تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت

    خنجر…پهلو…زخم…اسارت…تشنگی…‌رجز خوانی…خیمه…آتش… دود…سر جدا… بدن بی سر….روضه ام‌تکه تکه شده
    هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است
    یک نفر بگوید مگر امروز، روز  عاشوراست

    اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و‌ بزم شراب یزید نبردند
    در حرم امام رضا علیه السلام برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند
    همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد
    حرم امام رضا علیه السلام ؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا

    هنوز ادامه اش مانده
    با آمدنت داری دلبری می‌کنی برای امام‌زمانت

    محسن جان؛مرد من
    در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد
    چقدر برایت حرف دارم
    ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان

    تو هم بیا و‌برایم بگو
    از لحظه لحظه شیرینی های این سفر

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    نامه همسر شهید محسن حججی

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نامه های عاشقانه | قسمت چهارم


    نامه امام خمینی رحمه الله علیه به همسرشان خدیجه ثقفی

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    زمان :فروردین 1312/ ذی القعدة 1351

    مکان: لبنان، بیروت‏

    مخاطب: ثقفی، خدیجه

    تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می‏ گذرد ولی بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد

    در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می ‏کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمد اللَّه مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقاو خانم‏ها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم‏

    به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید

    صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند

    ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه‏

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄

    نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علی‌رضا اشرف گنجویی ◄

    آرشیدا
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^
    اینم یه تندیس با دستان هنرمند خودمه😄😜اگه گفتیییین با چی درست ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    کسی را میشناسم
    هر شب به کنجی می نشیند
    تا صبح غرق در فکر
    و تنهایی
    بعضی ...

    user_send_photo_psot

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    وقتی به تو خیانت میکنند انگار بازوهایت را قطع ...

    user_send_photo_psot

    @~@~@~@~@~@

    🍃بد جور مریض شدم ❣
    🍃رفتم دکتر گفته 2 راه بیشتر نداری ...

    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*
    کاش میشد
    که شعار
    جای خود را به شعوری میداد
    تا چراغی گردد دست ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    یه اتفاقایی تو زندگیم میوفته که دلگیره ولی دلم نمیگیره، ناراحت ...

    user_send_photo_psot

    [caption id="attachment_15409" align="alignnone" width="570"]

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    به کسی اعتماد که که ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    هیچ وقت
    به خاطر اینکه همرنگ جماعت بشی
    نقاب به صورتت ...

    user_send_photo_psot

    o*o*o*o*o*o*o*o

    تواِ لعنتی
    خوب میدونستی برای اینکه زندگی یکی بعد رفتنت دیگه پا نگیره ...

    user_send_photo_psot

    ‏از دسـٺ دادݩ اونقـدر زود اتفـاق میفته ڪه یهو به خودٺ میاۍ و میبینۍ هیچۍ ازت ...

    user_send_photo_psot

    *~*****◄►******~*

    روی هر پــــلہ کہ بــاشے
    خدا یک پلہ بالاتـــر است
    نہ برای ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام

    همچو نسیم از این ...

    user_send_photo_psot

    * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *

    یک روز یک مرد جوان رفت پیش دکتر وینسنت پیل و بهش گفت
    آقای ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .