روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد
!!
6 سال پیش
قشنگ بود👍
6 سال پیش
قشنگ بود👍
آره خیلی قشنگ بود
6 سال پیش
قشنگ ک بود اررره
ولی نتیجه داستان چی بود اینو نفهمیدم
6 سال پیش
قشنگ بود👍
😘😘😘
6 سال پیش
قشنگ ک بود اررره
ولی نتیجه داستان چی بود اینو نفهمیدم
من خودمم نتیجشو نفهمیدمم ولی دیدم قشنگه گذاشتمش
6 سال پیش
6 سال پیش
وایییی تا هنوزم بیدارین اینجا وقت نماز است
اونجا چرا بیدار استین
بکپین دگ تایید نکو شیخ دوباره خابم نمیبره
از بس میایم بیبینم تایید شده نشده
اه اه
6 سال پیش
👌👌
6 سال پیش
قشنگ بود و جالب 👍🏼👏🏻🌼
هر چه میخواهد دل تنگت بگو