هیچوقت اسفند را این مدلی دوست نداشتم
نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم نه این هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم میاندازد
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟
چطور میشود با حجم این خاطرات و دلتنگیهایی که روی دلم آدم سنگینی میکنند، مغازهها را گشت یا قیمت فلان مانتو را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد
هر چه میخواهد دل تنگت بگو