داستانک های خنگولستان

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

روزی ملا چند دینار برداشت و به بازار رفت تا خری بخرد

در میان راه یکی از دوستانش او را دید و گفت به کجا میری ؟

ملا گفت میرم خر بخرم

رفیق ملا گفت : ای احمق بگو ان شا الله میرم خر بخرم

ملا گفت اصلن نیازی به گفتن ان شا الله نیست پول در زیر بغلم و خر هم در بازار هست میخرم و میام

از قضا در میان راه دزدی پول ها را از زیر بغل ملا دزدید

و ملا مایوس و ناراحت داشت برمیگشت

که همان دوستش ازش پرسید چه شده ؟ چرا اینقد پکری ؟؟

ملا گفت پول هایم را دزدیدن ان شا الله لعنت بر پدر او باد ان شا الله ، ان شا الله

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪