♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ زندگی خیلی برام شیرین و رویایی شده بود سر کلاس همش نگاهم مات شده و تو فکر بودم بی جهت میخندیدم مهربون تر شده بودم کمتر بقیه رو اذیت میکردم غافل از اینکه جاده پر پیچ و خم زندگی همیشه صاف و هموار نیست و گاهی چاله چوله های زیادی داره خوب یادمه یه روز صبح جمعه ای با امین و سامان سه نفری رفته بودیم کوه پیاده روی برگشتنی تو کوچه ی محبوب من روبروی پنجره با فاصله کمی پسری دست به جیب یه پاشو به دیوار زده بود و ایستاده بود حس خوبی بهش نداشتم چندمین بار بود که اونجا می دیدمش نگاهش پاک نبود و شرارت از هیکلش میبارید متوجه سنگینی نگاهم شد، با قلدری زل زد تو چشمام انگار که با چشم یک جنگ راه انداخته بودیم تا وقتی که از کنارش گذشتیم نگاهمو ازش نگرفتم حسابی تو فکر بودم که با صدای امین به خودم اومدم کجایی اردلان میشناسی این پسره رو؟
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* درکوچه رازهای مرا جار می کشی پای مرا به خانه ی تکرار می کشی نام کدام دختر شهر است اینکه باز با طرح قلب بر تن دیوار می کشی؟ هر عصر توی کوچه ی مان راه میروی از چشم های تیله ای ات کار می کشی مانند بچه های شرور ایستاده ای از بین دختران محل یار می کشی مردم برایشان همه چیز تو عادی است من حرص میخورم که تو سیگار می کشی -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* ❇ساجده جبارپور❇
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم