#پارتسوم
o*o*o*o*o*o*o*o صدیقه با درموندگی گفت هیچی به خدا! از حموم برمی گشتم. رفتم دم مغازه خروس فروشی ببینم واسه مرغ عشقها ارزن داره که نصرت کفتر باز جلومو گرفت و گفت که به اعظم ارزن میده تا واسم بیاره ابی با خشم غرید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مثلا من برایت دامن پلیسه دار بپوشم و موهایم را مدل گوگوشی درست کنم 😻💕 چای ذغالی دم کنم برایت با هل ودارچین وبا استکانهای کمر باریک بچینمشان روی کرسی خسته به خانه برگردی و مرا به آغوش بکشی و من غر بزنم که روزها خانه بدون تو زیادی سوت وکور است و در نهایت نتیجه بشود اینکه خانه به چندتا شبیه تو نیاز دارد، دقیقا همانقدر دوستداشتنی 🐈🐾 مثلا تلویزیون و ماهواره نباشد، بنشینی قید بالای کرسی، عینکت را روی بینیات جابجا کنی و با پیچهای رادیو بجنگی برای گرفتن اخبار و من دلم ضعف برود برای خطوط پیشانیات 😌🍁 مثلا بجای کافه گردی، بهمن باشد و برف ببارد و هوس آبگوشت دست پخت مرا بکنی مثلا انقدر درگیر تلگرام و اینستاگرام و ولنتاین نباشیم، لاکچریترین کادوی تو "گل سر" باشد و من برایت "شالگردن" ببافم 🌸🍃 مثلا ماشین و دور دور کردن وجود نداشته باشد، بهار بشود و کل کوچه باغهای خاکی شهر را باهم قدم بزنیم و بوی بهارنارنج مستمان کند مثلا وقتی زیر درخت پر شکوفهای نشستی من انقدر درخت را تکان بدهم که باران شکوفه ببارد بر سرت و غر نزنی که موها و لباسم کثیف شد 💄👔 مثلا این همه پلنگ و داف دورت نباشد و هر روز بیشتر عاشق سادگیام شوی مثلا انقدر " دوستت دارم " و " عاشقتم " از دخترها نشنیده باشی که دلت برای " دوستت دارم " گفتنهای من ضعف برود مثلا دوووووستم داشته باشی 🍇🍓💕 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ الناز شهرکی
*0*0*0*0*0*0*0* پسرها عروسک ندارند درد و دل کردن و حرف زدن را یاد ندارند نگاه کن، فقط بلدند اسباب بازی هایشان را پرت کنند پسرها اشک هم ندارند می ترسند مردیشان زیر سوال برود...میشنوی؟؟ ته صدایش گریه ای بی صداست...با یک آغوش دل هر مردی را می شود ساده به دست آورد نگاهش کن، وقتی خسته است، وقتی مریض است ولی دلسوزی برایش نیست پدرت وقتی مادرت نیست چقدر پیر است؟؟ میدانم از پسرها ناراحتی...میدانم جرزنی می کنند...بی معرفتند...حرف بد میزنند...بازی بلد نیستند...آنها تقصیری ندارند...کسی او را مثل تو، ناز نکرده...گل سر، به موهایش نزده...صورتش را نبوسیده...او به جای بوسه، سیلی خورده تا یادش بماند مرد باید قوی باشد دخترک پسرها نمیشکنند مگر به دست دخترکی که رویش تعصب دارند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سلام امشب میخواهم حرفهای چندی با تو مهتاب آسمان زندگیام بزنم که کمی با حرفهای قبلی متفاوت است ساعت 12 شب اول خردادماه سال 79 است، بر عکس شبهای دیگر تقریبا حال مساعدی دارم برای این میگویم تقریباً، چون کمی دوریت حالگیر است جان دلم از تو میخواهم خوب گوش کنی و حرفهای مرا سبک و سنگین کنی و هرکدام را که به نظرت با عقل جور است، اگر میخواهی قبول کنی و به کار گیری با کمی مقدمه روضهام را شروع میکنم ما انسانها روزی بر اثر عشقی به وجود میآییم، با مهر مادری در وجودش رشد میکنیم و شکل آدمی را میگیریم بعد از 9 ماهی پا به این دنیا میگذاریم؛ دنیایی با هزار رنگ و هزار چهره، عقیده و هزار رفتار اگر شانس داشته باشیم در خانوادهای به دنیا میآییم که در واقعیت زندگی میکنند و اگر نه، در خانوادهای به دنیا میآییم که کورکورانه زندگی میکنند، حالا این یعنی چه؟ منظورم از زندگی در واقعیت این است که هدف از خلق شدن و در راه خدا و برای رضای او و آخرت زندگی کردن را در نظر داشته باشند و قبول کرده باشند خانوادههای کور همان دنیاپرستان و کسانی هستند که فقط دنیا را قبول دارند پس خوشا به حال ما که در خانوادههای خداپرست به دنیا آمدهایم و باید شکرگزار باشیم ما زندگی را در دامان مادر و پدر با مهر و محبت میگذرانیم و بزرگ میشویم از آنها راه و رسم زندگی میآموزیم و این دفعه است که نوبت زندگی ما میرسد و باید برای شروع چیزهای زیادی را بدانیم اینکه زندگی به چه دردی میخورد و چرا باید همسری بگیریم؟ چگونه همسری بگیریم؟ چگونه با او رفتار کنیم؟ حق و حقوق او چیست و اصلا همسرداری یعنی چه؟ من هرچه را که تجربه کرده و دارم و میدانم مینویسم رفتار باید بهگونهای باشد که هرکس دوست دارد با او همان رفتار را داشته باشند، یعنی به قول امام حسین علیه السلام هرچه بر خود میپسندی برای دیگران هم بپسند، پس وقتی حرف حق زده میشود باید گوش کرد و به جان خرید. بدان که خوب بودنت مساوی خوب دیدنت است نسبت به هرکسی که میخواهد باشد انسان برای هدفی زندگی میکند و آن رسیدن به سعادت است، یعنی کسی که میخواهد به سعادت خدایی برسد باید زندگی خدایی داشته باشد تا عاقبت بخیر باشد انشاءالله هرکس برای زندگی احتیاج به همدم و یار و یاوری دارد که او را در زندگی برای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت کمکیار باشد پس میباید که در دنیا همسر و همراه خوبی داشت چه زن چه مرد میگویند در و تخته باید با هم جور دربیایند، یعنی هر کسی برای کسی ساخته شده است، چون عقیدهها و اخلاقها فرق دارد پس باید هر کسی همسری انتخاب کند که با او جور باشد، چون حرف یک عمر زندگی است و آخرت نیز با آن رقم میخورد به قول قدیمیها کبوتر با کبوتر، باز با باز همیشه از خدا میخواستم و میخواهم که همسری به من عطا کند که من را به خودش نزدیکتر کند نه اینکه با ازدواجم من از یاد خدا و درگاه او دور شوم و خدا را هزار مرتبه شکر میگویم که چنین گل سرخی را به من داد، چون صورت پرنورت را که نشان مهر خداست دوست دارم و امیدوارم مرا هر روز و هر ساعت به خدا بیشتر نزدیک کنی به جان خودم قسم میخورم که تمام حرفهایم از روی صداقت و اعتقادم و خواسته وجودیام است و هیچگونه مکر و خودنمایی و دورویی در آن نیست بیا زندگی را که برای سعادت است بر پایه گفتار سعادتمندان بسازیم و بدانیم که واقعا این دنیا فقط وسیله است و زندگی برای دنیای بعد است همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل، چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همینها است بعد از زندگی این دنیا به مرگ میرسیم، زمان جدایی البته جدایی چند ساعته یعنی یکی دیرتر و یکی زودتر همه میمیریم و به دنیای دیگر میرویم بدان که آنجا نیز با همیم اگر رضایت خدا را داشته باشیم، که رضایت خدا همان درست زندگی کردن ماست بر پایه دین خدایی انشاءا... که ما نیز از نیکبختان باشیم اینها را گفتم تا بدانی که حقیقت چیست؟ نه اینکه فکر کنی من میگویم نمیدانی نه، میگویم که بدانی که میدانم و کلا همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همینها است. یعنی بیا با هم خوب و خوش و عاشقانه زندگی کنیم و مشکلات این دنیا را به همین دنیا پس بدهیم و بگوییم که دنیا ارزش خراب کردن زندگی را ندارد، چون این دنیا در برابر آن دنیا هیچ است و قابل مقایسه نیست اگر اینگونه به زندگی نگاه کردیم، بدان که زندگی ما به زندگی علی(ع) و فاطمه(س) نزدیک میشود و با امید شفاعت آنها زندگی را میگذرانیم به امید روزی که تمام انسانها نیکبخت و عاقبت بخیر باشند، انشاءالله عزیزم در این چند صفحه جز حرف حقی که شنیده بودم چیز دیگری ننوشتم، ولی بدان که در این چند صفحه همه حرفها را گفتم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل پس واقعبین باش و مرا برای رضای خدا بخواه و کاری کن که من نیز تو را برای رضای او بخواهم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ نامه شهید اقتدار، سیدرضا میرحسینی _ همکار شهید طهرانیمقدم _ به همسرش اول خرداد ماه سال 79 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄ نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوب یادم نیست چندساله بودم تنها بخاطر دارم یک روز در هیاهوی این زندگی ناگهان به دو چشم مشکی و نافذ برخوردم که از آن به بعد آن دو تیله ی مشکی رنگ تمام دنیای من شدند خوب به یاد دارم اولین بار که دیدمش با چشمان مشکیش و یک لبخند که از صورتش محو نمیشد خیره شد بهم و گفت جانم بفرمایید؟ تا آن زمان از انسان های زیادی "جانم بفرمایید" شنیده بودم ولی انگار جنس این یکی فرق داشت آنقدری ناب بود که وقتی شنیدم مانند مسخ شده ها چشم از او برنداشتم و با لکنت حرفمو گفتم از آن روز زمان زیادی میگذرد آنقدر زیاد که من در کوچه پس کوچه های این شهر بجای او چند تار موی سپید لابلای موهایی که حسرت انگشتان او به دلشان مانده یافتم من دیگر هیچ جای این شهر را پیدا نکردم که بروم آنجا زل بزنم به جانانم و او به من از همان " جانم بفرمایید "های همیشگی اش تحویل بدهد و من بشوم شبیه دخترکی که شیرین ترین شراب دنیارا چشیده من بزرگ شدم ؛ عوض شدم ؛ عاقل شدم اما عشق او نیز در وجودم بجای اینکه از بین برود با من قد کشید و هرروز بزرگ و بزرگ تر شد هنوز به عادت آن روزهایم در دفترچه ای که لای ورقهایش گلبرگ گل سرخ است چوب خط میکشم برای دیدنش آن زمان عاشق جاهای آرام بودم تا بنشینم و ساعتها بدون هیچ دغدغه ای به او فکر کنم اما امروز ساعتها در خیابان های شلوغ پرسه میزنم به امید پیدا کردن یک نگاه آشنا آری چشمانش مشکیست ، همرنگ چشم هزاران نفری که هرروز از کنارم عبور میکنند اما چه کسی میتواند مانند او نگاهم کند؟ نمیدانم سرانجام قصه ی این عشق گم شده چه میشود؟ اما خوب میدانم روزی میرسد که دخترم از من میپرسد مادر بنظرت عاشقانه ترین جمله ی دنیا چیست؟ و من با چشمانی به اشک نشسته میگویم جانم بفرمایید؟ و او به اینهمه دیوانگی من میخندد خوب میدانم روزی فراموشی هم که بگیرم همه کسم را هم از یاد ببرم چیزی در اعماق وجودم فریاد میزند من کسی را دوست داشته ام
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * روزها از پی هم میگذشت پاییز برای من هر لحظه دلگیرتر می شد از اون روزی که اونطور باهام برخورد کرد سعی کردم زیاد جلو چشمش نباشم تا یه خورده آروم بگیره جلو پنجره اتاقش و تو کوچه و در خونشون که نمی تونستم برم اما چند دفه رفتم تو کوچه ای که مدرسش بود پشت انبوهی از درخت های کاج قایم میشدم و رفتنش رو تماشا میکردم هر وقت که می دیدمش دل بیقرارم مثل یه توپ پر باد خودشو به قفسه سینم می کوبید اگه یه روز نمی دیدمش تا روز بعد کلافه و بیتاب بودم تصمیم گرفتم براش نامه بنویسم ذوق عجیبی داشتم و سر از پا نمیشناختم برگی از دفترم کندم اولین بارم بود داشتم نامه مینوشتم اون هم برای کسی که دوستش داشتم گیج بودم و نمیدونستم چی بنویسم چند خط نوشتم اما خط خطیش کردم بازم یه برگ دیگه کندم خیلی ساده و صادقانه توش نوشتم از همون اول که دیدمش دلمو بهش دادم دیگه هم پسش نمیگیرم ازش خواستم یکم با دلم راه بیاد یه سری حرفای قشنگ هم نوشتم که شاید فرجی بشه و دلش به رحم بیاد گل سرخی از باغچه خونه دور از چشم مادرم کندم و پیش به سوی کوچه کاج ها از در مدرسه که اومد بیرون دیدمش ولی صبر کردم تا اطرافش یه خورده خلوت بشه و کوچه کاج هارو رد کنه دست و پام می لرزید هیجان کل وجودمو گرفته بود نفس عمیقی کشیدم و خودمو از پشت درخت غول پیکر کشیدم بیرون داشت نزدیک میشد خدایا کمکم کن بهم که رسید سلام کردم ولی اون بی توجه از کنارم گذشت پشت سرش آروم راه میرفتم جواب سلام واجبه ها، با تو هستم خانم با عصبانیت روشو کرد سمتم
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ اول سعی کنید ورزش را از خودتان دور نکنید، اگر می توانید مرتب به کلاس های ورزشی بروید، اگر فرزند کوچک در خانه دارید و یا هزینههای کلاس های ورزشی برای شما بالاست می توانید با برنامه های تلویزیونی و یا انفرادی نرمش کنید، برقصید لباس های کهنه، پاره و آنهایی که بر اثر شستشو از رنگ و رو رفته اند را دور بریزید، هیچ چیز مثل لباس کهنه ای که به تن شما زار می زند، چهره تان را پیر و روحیه تان را افسرده نمی کند هر روز صبح موهایتان را شانه بزنید و ابروهایتان را مرتب کنید، سعی کنید یک گل سر زیبا و راحت هم به موهایتان بزنید و یا یک روز موهایتان را ببافید و روز دیگر یک مدل دیگر، موهای خانم ها در زیبایی شان تاثیر فوق العاده ای دارد از گردنبند و گوشواره هایی که در اعماق کمدتان مخفی کرده اید، لذت ببرید، آنها را بیرون بیاورید و هر هفته از یکی از آنها استفاده کنید می توانید با زدن یک رژ لب زیبا، روح خود را شاد کنید.همیشه برای دل خودتان به خودتان اهمیت بدهید نه یک نفر دیگر کارهای خانه را صبح ها انجام دهید که بعد از ظهر ها در کنار همسر و فرزندانتان باشید روزانه حداقل ۵ دقیقه به خودتان زمان دهید، موسیقی آرامی را پخش کرده و چایی در آرامش بنوشید و به رویاها و برنامههای شخصی خودتان فکر کنید و برایشان برنامه اجرایی بریزید مدیتیشن و یوگا را اصلا فراموش نکنید
برا ما دهه ی شصتی ها همه چی برعکس همه بود ملت دنیا با تکنولوژی جلو میرفتن ماها با رشد تکنولوژی پسرفت میکردیم دلیلش هم هیچوقت برامون مشخص نشد ^^^^^*^^^^^ یکی از چیزایی که تو دهه ی شصت خیلی بحث داغی داشت ویدئو بود یه تکنولوژی نو ظهور که از اخرای دوره پهلوی دوم شروع به رشد کرد و با ویدئو های بتاماکس سونی یا همون فیلم کوچیک به کشور وارد شده بود ^^^^^*^^^^^ بعد انقلاب داشتن ویدئو جرم بود..یه جرم نابخشودنی اگه با ویدئو گرفتار بچه های کمیته یا شهربانی میشدی مث این بود که با یک کیلو هروئین گرفتنت حالا همه ی فیلمایی هم که وجود داشت شامل فیلم فارسی های دوره ی شاه فیلمهای مرحوم فردین و مرحوم رضا بیک ایمانوردی..مرحوم ناصرملک مطیعی و صمد و نهایتش خیلی بخواست مستهجن باشه فیلمهای رقص بانو جمیله بود از فیلمهای خارجکی هم فیلمهای هندی بودن که گل سرسبدشون فیلم شعله ی امیتاباچان بود یا فیلمهای مرحوم بروسلی که خیلی خاطرخواه داشت و فیلمهای خون رامبو و نهایتا شو های خواننده های وطنی مقیم لس آنجلس که اونم عید به عید بیرون میومد ولی تا چندین سال هی تو ویدئو ها نمایش داده میشد ^^^^^*^^^^^ بعد ویدئو های بتاماکس که اتفاقا فوق العاده گرون هم بودن نوبت ویدئو های VHS یا فیلم بزرگ رسید که کلا همه گیر هم شد تب کرایه کردن ویدئو توی کشور واویلا میکرد معمولا هم ویدیؤ رو برای 24ساعت..همراه دوتا فیلم کرایه میدادن..حالا اگه بخواستی بیشتر فیلم تماشا کنی باس فیلمها رو جداگانه کرایه کنی *** ^^^^^*^^^^^ این کرایه کردن ویدئو هم حکایتی برا خودش داشت باس شناسنامه گرو میگذاشتی..پول کرایه رو اول پرداخت میکردی..دستگاه رو شب تو دوتا پتو و روفرشی کفن پیچ میکردی و با رعایت همه موارد امنیتی و حفاظتی و ضد جاسوسی به خونه میبردی فردا هم صحیح و سالم تحویلش میدادی یه جماعت از ما بهترون هم بودن که تو خونه پروژکتور و ویدئو و اینا داشتن و معمولا با اون همسایه هایی که روابطشون صمیمانه تر بود..به وسیله ی یه کابل رابط اتصال ویدئویی داشتن و باهم فیلم تماشا میکردن این حالت حکم برنامه شیریت فعلی رو داشت ^^^^^*^^^^^ فیلم های ویدیؤ چون از جنس همون نوار کاست بودن و مغناطیسی پس زود کثیف میشدن و قسمت هِد ویدئو رو کثیف میکردن پس بشر دوپا به فکر ساخت وسیله ای افتاد که فیلما رو پاکسازی کنه پس دستگاه فیلم برگردون هم به مشتقات ویدئو ملحق شد تا هم فیلمها رو پاک کنن و هم برا عقب بردن فیلم،کمک دستگاه باشن ^^^^^*^^^^^ اوایل دهه ی هفتاد ویدئو رسما آزاد شد و از حالت جرم بیرون اومد یه جاهایی تاسیس شد به اسم ویدئو کلوپ که فیلمهای مثلا مجاز و در اصل سانسور شده و انواع تولیدات وطنی رو بصورت وی اچ اس کرایه میدادن خیلی ها با توجه به وی اچ اس بودن فیلمهای عروسیهاشون ویدئو خریدن و بعدش فیلمهایی مث ادم برفی...تایتانیک و اینا رو با ویدئو تماشا کردن اما رفته رفته وجود این دستگاه تو خونه ها کمرنگ شد و با اومدن تکنولوژی دیجیتال..ویدئو به انباری ها و سمساری ها رفت و ویدئو سی دی و بازار دی وی دی و اینا داغ شد اما هیچوقتی مزه ی دیدن یه فیلم قدیمی ایرانی مث گلپری جون با ویدئو..اونم بحالت قاچاق و جرم رو نداشتن چون ما ایرانیها هرچی که خلاف باشه بیشتر زیر دندونمون مزه میکنه ... *@@*******@@* دهه شصتیا ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم