یبار دم عید بود همه خاندان جمع شدیم خونه بابابزرگم که بزرگ خاندان بود عمو هام و عمه هامو بچه هاشون و نوه هاشون خلاصه کلی شلوغ شده بود من نشسته بودم کنار بابام جا کم بود چسبیده بودم بش دستمم انداخته بودم دور کمرش هوا هم گرم بود حسابی گرم بود عرق کرده بودیم بابام داشت حرف میزد و مجلسو گرفته بود دست همه داشتن بش گوش میدادن میگفت آره رفتیم نهال گردو از توسرکان اوردیم چه گردویی با لبات بازی میکنه پشت کمر من یه سیم برق برای کولر رفته بود سیمش زخمی بود منم همیجوری که نشسته بودم تکیه دادم یهو دیدم دارم با عاقام داریم بندری میرقصیم با هزار زحمت خودمو کشیدم جلو زارت یکی زد تو گوشم بعد شروع کرد ادامه حرفش بادما رو میگی اووووف عجب بادمایی میخوری مث چشم شهلا *narahat* *narahat* خو به من چه ، گرفت منو زد این وسط ، منم تو شوک بودم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یبار بابام رفت بالا پشتبوم بم گفت هووووووووووووی هوی که میگه یعنی با من کار داره *modir* *modir* گفت برو آچر شونزه رو از تو جعبه آچارا بنداز بالا پشتبوم گفتم باشه رفتم آچار رو برداشتم گفتم تو برو اون پشت مشتا قایم شو پرت میکنم نخوره بت گفت باشه عاقا اومدم بندازم بالا پشت بوم نور زد تو چشمم ری#دم پرتش کردم تو شیشه همسایه :khak: :khak: بابامم از بالا پشتبوم به من نگاه میکرد میگفتی ریدی مهندس *narahat* *narahat* تازه وقتی بش میگفتم نور زده تو چشمم میگفت ری#دم تو چشمت همینکارا کردن الان دارم برا شما محبتاشو مینویسم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ یبارم با خونواده رفته بودیم بادوم چیدن همه درختا رو که چیدیم پشت وانت پر شده بود از بادوم منم نشسته بودم روی بادوم بعد بابام نه محصول خوب بود ذوق کرده بود گازشو گرفته بود تو مسیر برگشت یهو رسیدیم یجایی از جاده ی صحرا جاده اینطوری میشد ~ یهو دیدم ای وای خاصیت معلق شدن بهم دست داد بعد من دیدم بابام همونطوری با وانت پرواز کرد و رفت من کِتری پیاده شدیم خدا لعنت کنه سازنده کِتری رو خیلی نوکشو تیز درست میکنن *gerye* *gerye* اون زود تره من پیاده شد من پیاده شدم رو کتری میبینید چقدر تو هوا خوشحالم دارم قر میدم همونقدر وقتی کتری بهم داخل شد ناراحت بودم :khak: :khak: عاقامم با ماشین پرواز کرد و رفت اصن انگار خیار از ماشین افتاده پایین ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥** انشا الله بازم خاطرات تلخ زندگیمو براتون میگم لیست خاطران قرار داده شده تا به امروز ◄
دو سه سال پیش بود یکی از فامیلای پدریم فوت کرده بود رفته بودیم برا خاکسپاریش قرار بود با بابام یه گوسفند ببریم سره قبرستون تا قربونی کنن تو فامیل فقط بابای من وانت داره بدو بدو رسیدیم بابام یکم اینورو نگاه کرد یکم اونور نگاه کرد که طناب پیدا کنه دست و پای گوسفنده رو ببنده هر چی گشت نبود بعد یه نگاه کرد به من گفت تو طناب باش *gij_o_vij* *gij_o_vij* منو گذاشت که گوسفند رو نگه دارم منم سره گوسفند رو گذاشته بودم بین پاهام که نپره پایین و تکون نخوره این گوسفنده هم هی جاشید و هی ریقید کفه وانت *bi asab* *bi asab* وسط مسیر گوشم شروع کرد به خاریدن *fekr* *fekr* یه لحظه دستمو که گرفته بودم به ماشین جدا کردم تا گوشمو بخارونم همون لحظه بابام با صد و بیستا پیچید تو یه کوچه کف وانتم خیس بود لیز خوردم و تا به خودم اومدم دیدم بجا اینکه سره گوسفنده بین پاهای من باشه سره من بین پاهای گوسفندس اصن یه وضعی بود اونقدر بد خوردم زمین که نزدیک بود گردن گوسفنده رو بشکنم *narahat* *narahat* ماشین پشتی یه پژو پارس بود که پشت وانت ما میومد اون صحنه رو که دید نزدیک بود از خنده چپ کنه ماشینو :khak: :khak: ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینم یه خاطره قدیم که دوباره اوردمش بالا تا بخونید *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
تقریبا پونزه شونزه سالم بود چهار شنبه سوری بود اومدم دو سه تا صندوق چوبی میوه رو شکستم تو جوب دمه در خونمون یه آتیش کوچیک درست کردم و هیشکس هم داخل کوچه نبود رفتم یدونه پیف پاف اوردم انداختم تو آتیش رفتم پشت تیر برق قایم شدم و سنگر گرفتم یهو همون موقع همسایمون و دختر بزرگش از خونشون اومدن بیرون و شروع کردن از رو آتیشِ من پریدن اینا داشتن میپریدن و شعر میخوندن سرخیه تو از من زردیه من بـــُـــُــــُـــُــــُــــُــمّـــــــــــــــب *malos* همشون سرخ شدن *malos* یهو کوچه روشن شد و من دیدم هر کدوم دارن جیغ و داد میکنن و خودشونو میتکونن و خاموش میکنن :khak: یه بو کله پاچه ایی بلند شده بود که نگو :khak: *narahat* خدایا من از همینجا استغفار میکنم *narahat* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یه سال دیگه هم ازین ترقه هفت رنگا که تکونش میدی نور میده بیرون بهم دادن منم دفعه اولم بود ازینا میدیدم رفتم تو تاریکی پشت سره همه ؛ تا یهو همه رو قافل گیر کنم هم سرشو آتیش زدم هم تهشو بعد شانس من اونجا که نور میداد بیرون رو گرفته بودم به سمت خودم شروع کردم تکون تکون دادن دیدم زااااارت یکیش خورد به شکمم منم سریع برعکسش کردم و لباسمو دادم بالا ببینم سوراخ نشده باشم یهو بمیرم بعد حواسم اصن به اینکه بقیش داره کجا میزنه نبود اینم باسه خودش میزد پسه کله بابام ، میزد تو کمره عموم ؛ زن عموم حول کرده بود پرید از پشت بوم پایین اون یکی سینه خیز میرفت این یکی داد میزد حاجی رو زدن جاجی رو زدن بعد که همه رو متفرق کردم کتک مفصلی خوردم *narahat* *narahat*
* فهرست خاطره ها *
عکس های یادگارییادش بخیر بچگی ◄ *** یادش بخیر قدیما ◄ *** تفریح سالم ◄ *** دیدن خاطره ها به صورت ترتیبی ◄
خاطرات خنده دارخاطره هفتاد درصد ریاضی ◄ *** خاطره یک استاد دانشگاه شریف ◄ *** رید کفه آشپزخونه ◄ *** خروسه خر ◄ *** خرگوز ◄ *** زنبور و شیره حیاط ◄ *** جوب آب ◄ *** دوچرخه ◄ *** زمبور ◄ *** آپاندیس ◄ *** هنر نمایی ◄ *** خاطره چهار شنبه سوری ◄ *** جوجه رنگی ◄ *** خاطره شیر دوشیدن ◄ *** گوسفند و وانت ◄ *** کلاس جغرافی ◄ *** فلفل ◄ *** پرت کردن آشغال ◄ *** مظلومیت ◄ *** سمور ◄ *** شنا و شمال ◄ *** مداحی ◄ *** فیلم ترسناک ◄ *** مهر خانوادگی ◄ *** خر ◄ *** مسافرت مشهد ◄ *** نیمکت آخر ◄ *** اتوبوس وی آی پی ◄ *** محبت خانوادگی ◄ *** چشام شاخ داره ◄ *** دوچرخه چینی ◄ *** مانور آتش نشانی ◄ *** توالتای قدیم ◄ *** خاطرات خوابگاه ◄ *** خاطره خاکسپاری ◄ *** چهارشنبه سوری ◄ *** مادر ◄ *** خواستگاری ◄ *** بهداشت ◄ *** اولین چت ها ◄ *** خودکشی ◄ *** دانشجو ◄ *** من یه اخمخم ◄ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ *** دیدن همه خاطره ها به صورت ترتیبی ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم