شما یادتون نمیاد

نسل قدیمه این سنگ توالتا که اینجوری نبود

اصن یه وضعی بود

حالا براتون یه خاطره میگم خودتون ببینید من با چه سختی و مشقتی بزرگ شدم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

ما هر دفعه برای عید و بهار و دید و بازدید میرفتیم خونه بابابزرگم اینا که داخل دهات بود

بعد قدیما ازین سنگ توالت باکلاسا نبود که

اینا میومدن خودشون سنگ توالت میساختن با سیمان

بعد اینام لر بودن فکر کردن همه سایز خودشونن

*narahat* *narahat*

توالت میساختن دهنه سنگش نیم متر طولش یک متر

عمقشم بی نهایت

*gerye* *gerye*

بعد حالا شما فرض کن من هشت نه سالمه میخوام برم دشویی

شب ؛ زمستون و سرد

:khak: :khak:

زمین یخ زده

یه دمپایی جلو بسته پات میکنی و یه دمپایی هم دستت میگیری

*gij_o_vij* *gij_o_vij*

هی حواست باس جمع باشه رو یخا کله پا نشی

بعد میری میبینی چراغ نداره دشوری

*gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

بعد یه سگ همیشه جلو دم در نشسته

*ey_khoda* *ey_khoda*

با اون دمپایی که دستت گرفتی میزنی تو سره سگه
صدا بز میده از جلو دره دشوری میره کنار

*bi_chare* *bi_chare*

بعد میای میری میبینی

مرغ و خروسا رفتن از سرما داخل توالت

این مرحله برای پسرا خیلی راحته

میری میشاشی رو مرغ و خروسا اینا هم غر غر میکنن و میرن بیرون

دخترا باس با افتابه این کارو انجام میدادن

:khak: :khak:

بعد میای میبینی تاریییییک

هی پا پا میکنی تا اونطرف سنگو پیدا کنی

*mahi* *mahi*

بعد دهنه سنگ نیم متر

پاهات پرانتزی میشد

با هزار بدبختی میریدی

*gerye* *gerye*

بعد میرفتی خان هفتم

khengoolestan_post_khaterat_dashori_23_bahman_1395

یه آفتابه بود آهنی وزنش هفت هشت کیلو با آب

*ey_khoda* *ey_khoda*

من همیشه تا برش میداشتم میوفتادم اون اون سوراخه

*gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

اصن خیلی زندگیه سختی بود

ولی خب بعده یه مدت یاد گرفته بودم دیگه

*modir* *modir*

میرفتم پشت درخت میریدم
بعدم خودمو میمالیدم به درخت تا تمیز بشم

من از بچگی به نظافت خعلی اهمیت میدادم

*modir* *modir*

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

*ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**

ان شا الله میزارم خاطرات رو هنو نت نخریدم وای فای برا مغازه

لیست خاطرات گذاشته شده تا امروز ◄