♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
زندگی خیلی برام شیرین و رویایی شده بود
سر کلاس همش نگاهم مات شده و تو فکر بودم بی جهت میخندیدم
مهربون تر شده بودم
کمتر بقیه رو اذیت میکردم غافل از اینکه جاده پر پیچ و خم زندگی همیشه صاف و هموار نیست و گاهی چاله چوله های زیادی داره
خوب یادمه یه روز صبح جمعه ای با امین و سامان سه نفری رفته بودیم کوه پیاده روی برگشتنی تو کوچه ی محبوب من روبروی پنجره با فاصله کمی پسری دست به جیب یه پاشو به دیوار زده بود و ایستاده بود
حس خوبی بهش نداشتم چندمین بار بود که اونجا می دیدمش نگاهش پاک نبود و شرارت از هیکلش میبارید
متوجه سنگینی نگاهم شد، با قلدری زل زد تو چشمام
انگار که با چشم یک جنگ راه انداخته بودیم تا وقتی که از کنارش گذشتیم نگاهمو ازش نگرفتم
حسابی تو فکر بودم که با صدای امین به خودم اومدم
کجایی اردلان میشناسی این پسره رو؟
نه فقط چند دفعه ای این اطراف دیدمش که ول می گشت ازش خوشم نمیاد یه جوریه
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
تو کوچه امین اینا یه زمین خالی بود که عصر ها با بچه های محل اونجا فوتبال بازی میکردیم
امروز هم قرار فوتبال داشتیم، تند کفشامو پوشیدم که ننه بانو صدام زد
اردلان ننه بیا این نخو واسم سوزن کن
نچ ننه بانو کفش پوشیدم بده ارغوان
دستش بنده خودت بیا
ای بابا نگاهی به اطراف انداختم که یه وقت مامان سر نرسه، با کفش چهار دست و پا رفتم تو زودی کار ننه رو انجام دادم و رفتم واسه فوتبال
چند دقیقه ای از بازی گذشته بود که پنجره ی خونه متروکه باز شد و قلب من به تلاطم افتاد
اون بود که با لبخند به گلهای روی طاقچه دست میکشید، و من مثل مسخ شده ها بهش نگاه میکردم
روسری آبی صورت زیباش رو قاب گرفته بود، صدای جیرینگ النگو هاش رو از اون فاصله دور هم میشنیدم دلم یه جوری میشد
چشمش که به من افتاد اخماشو کشید تو هم، فکر کردم الان پنجره رو میبنده و میره تو ولی مثل طلبکارا بهم خیره شد با درد بدی که توی دماغم پیچید از اون تابلو زیبا دست کشیدم
دماغم پر از خون شد اما نگاه سرکشم باز هم پی اون رفت دیگه اخمی نبود، با صورت خندون به من نگاه میکرد سری به چپ و راست تکان داد و پنجره رو بست و پرده رو کشید
با صدای امین به دنیای واقعی برگشتم: دیوونه چی کار میکنی سه ساعته مثل چوب خشک یه جا وایسادی
برو بابایی نثارش کردم و رفتم تا صورتم رو بشورم
ادامه دارد پنجره | قسمت اول ◄ پنجره | قسمت دوم ◄ پنجره | قسمت سوم ◄ پنجره | قسمت چهارم ◄ پنجره | قسمت پنجم ◄