سرخ پوست پيری برای کودکش ازحقايق زندگی چنین گفت: در وجود هرانسانی هميشه مبارزه ايی جريان دارد مانند مبارزه دوگرگ که يکی از گرگها سمبل بديها مثل: حسد، غرور، دروغ، تکبر و خودخواهی است و دیگری سمبل: مهربانی، اميد و حقيقت
سخنان پدر، کودک را به فکر فرو برد، تا اينکه پرسيد: پدر کدام گرگ پيروز ميشود؟
پدر لبخندی زد و گفت: گرگی که تو به آن غذا ميدهی
ستارهآسماني دارد
به وسعتِ آبي هاي عالم
به چه كار آيدش دلبري
از سياره هايي
كه هرشب ، به تلنگري
شهاب ميشوند
ستاره
باوري دارد به ايستايي ِكوه
آتشفشان هم كه باشي
گدازه هايت ، سوزنده تر از
دل شيداي ستاره نيست
ستاره
اما در گستره ي بيكران آسمان
تنهاست
از هميشه تنهاتر
و مي داند
كه آغوش ماه
خيالي بيش نيست
در “بازی” زندگی
اگر “عوض” نشوی
مطمئن باش
تعویض میشوی
استـاد تغـییر باشید
نـه قربـانی تقدیر
بزرگ فکر کن
تقدیر تقویم افراد عادی ست
و تغییر تدبیر افراد عالی
زندگی و زمان معلم های
شگفت انگیزی هستند
زندگی به ما می آموزد از
زمان درست استفاده کنیم
و زمان به ما ارزش
زندگی را می آموزد
همه آدمها
ظرفیت بزرگ شدن را ندارد
اگر بزرگشان کنیم
گم میشوند و
دیگر نه شمارا میبینند و
نه خودشان را
بیاییم به اندازه آدم ها
دست نزنیم