♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
عاقا هنرستان بودیم مانور اتش نشانی برامون گذاشتن
*amo_barghi* *amo_barghi*
بعد میخواستن بگن که هر اتیشی رو نمیشه با آب خاموش کرد
*neveshtan* *neveshtan*
و یه سری آتیشا حتما باید با کپسول پودری خاموش بشه
بعد اومدن عملی اینو بهمون بگن
*modir* *modir*
یه منقل فلزی بزرگ اوردن داخلش مخلوط آب و گازوئیل و نفت بود
اینو اتیشش زدن که گرم بشه
بعد آب میپاشیدن توش که نشون بدن که چی میشه
بعد آب که میپاشیدن این مواد نفت گازوئیل میومدن جا به جا میشدن یهو یه شعله خرکی و زیادی میکشید بالا
*O_0* *O_0*
همیجوری داشتیم نگاه میکردیم
دیدم یکی از هم کلاسیام از رو منقل پرید وقتی شعلش کم بود
*bi_chare* *bi_chare*
من گفتم خیلی زشته اگه نپرم
عاقا بدو بدو رفتم سمت منقل همین که پریدم
دقیق رو منقل بودم یارو دوباره آب و گرفت تو منقل
:khak: :khak:
تا پشمای زیر بقلم اپلاسیون شد
بو کله پاچه ازم بلند شد
بعد مثه قهرمانا از دله اتیش رد شدم پریدم اونطرف منقل
*bi asab* *bi asab*
یهو دیدم ناظممون گفت خاک بر سرت پیرزاد یه تیپا زد به بک گروندم
منم دیدم خیلی اوضاع بیریخته دوباره از رو منقل پریدم اونطرف قاطی بچه ها
هیچی دیگه کامل اپلاسیون شدم
:khak: :khak:
دود از خشتکم بلند شده بود ،هر چی پشم داشتم اپلاسیون شد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
یه خاطره دیگه هم بگم براتون
سره کلاس دینی بودیم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
معلمش خیلی باحال بود ؛ فامیلیش موسوی بود چاقالو هم بود
من خیلی باش خودمونی بودم
*ghalb* *ghalb*
بعد یه بار من رو صندلی تک نفره نشستم کنار دستش رو به بچه ها
بچه ها داشتن از کتاب رو خونی میکردن و این وسطاش قطع میکرد خوندن و توضیح میداد
*neveshtan* *neveshtan*
منم بقل دستش بودم هی برا بچه ها ادا اطفار در میوردم
*zabon* *mamagh* *gij_o_vij* *zert*
چون بقل دستش بودم نمیدید منو
بچه ها هم هی خندشون میگرفت وسط خوندن
بعد من همیجوری صورتمو مث کج و چوله کرده بودم یهو برگشت منو دید
:khak: :khak:
منم همیجوری که کج و چوله بود صورتم
گفتم ای وای سکته کردم
*bi asab* *bi asab*
اینم یهو صدا فیله حامله داد
گفت پاشو گمشو بیرون
*dava_kotak*
بعد منو گرفت
میکشید سمت در
دید نمیام کیفمو گرفت پرت کرد از کلاس بیرون
*bi asab* *bi asab*
بعد دوباره صدا فیله حامله داد
اومد منو کِشون کِشون کشید برد دم در داشت درو روم میبست منم هی زور میزدم بیام داخل
*talab* *talab*
بعد یهو گفت نمیری نه ؟؟
شروع کرد درو بازه و بسته کردن رو من
*difal* *difal*
سه چهار بار بین در و چهارچون صدا بز دادم و پرتم کرد بیرون
*narahat* *narahat*
خو یعنی چی ، این چه طرز برخورد با یه آدمی که سکته کرده
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
ان شا الله وقت کنم میزارم بازم خاطرات رو
لیست خاطره های قرار داده شده تا به الان ◄
هنرستان بودیم
زیاد سر به سره معلما میزاشتیم
یه معلمامون بود خیلی حرص میخورد و عصبی میشد
یبار داشت درس میداد
یه مبحثی رو شروع کرد توضیح دادن ، آخرش گفت متوجه شدید
*tafakor* *fekr* *gij_o_vij*
مام مث مرغ حامله نگاش میکردیم
دوباره شروع کرد از اول توضیح دادن
باز نگاه کرد گفت به ما گفت متوجه شدید ؟؟
*bi asab* *bi asab*
باز ما هیچی نگفتیم و مث شلغم نگاش میکردیم
بعد رو کرد به یه بچه خر خونای کلاس گفت تو فهمیدی ؟
گفت بله
*amo_barghi*
گفت بیا توضیح بده
*O_0* *O_0*
گفت نه نه نه نه نفهمیدم
بعد معلممون بیش از حد عصبی شد
اومد بگه دیگه از کاراتون شاخ در اوردم ، عین بز چشماتونو دوختید به تابلو ؛ آخرشم هیچی نفهمیدید
*bi asab* *fosh*
یهو گفت
یعنی چی نفهمیدید ؟؟ من چشام شاخ در اورده
من خو تشنج کرده بودم ، کف میدادم بالا
بقیه هم هی خودکاراشانو مینداختن رو زمین
خلاصه گذشت ازین قضیه
یه بقل دستی داشتم فامیلش گلی زاده بود ؛ این میومد سوتی های معلما رو مینوشت
این سوتی رو ننوشت ؛ اومده بود رو دیوار نقاشی کشیده بود
یه چیزی تو این مایه
یبار همین معلمه داشت تکالیفو حل میکرد
اومد اومد اومد
تا رسید سره نیمکت ما
به بقل دستیم گفت این چیه کشیدی
*bi asab* *bi asab* *bi asab*
منم گوشه لبامو گاز گرفته بودم ، خودمو چک و چوله کرده بودم که نخندم
داشتم نگاه عکس امام بالا تخته میکردم
بعد گلی زاده خیلی جدی گفت
اجازه این یه قوله چشمش شاخ داره
من هی چک و چوله تر میشدم ، اونقد چوله شده بودم که گلی زاده از قیافه من خندش گرفته بود
*bi asab* *bi asab*
بعد معلمه گفت چرا میخندی ؟؟
گلی زاده گفت اجازه این شیخ هی داره شکلک در میاره
:khak: :khak:
بعد معلم بر گشت منو نگاه کرد
منم همیطوری چک و چوله داشتم به عکس امام بالا تخته سیاه نگاه میکردم
میترسیدم تو چشاش نگاه کنم ؛ یهو ببینم واقعن شاخ داره
بعد گفت واقعن یه مشت بیشعور تو کلاسه
شعور و تربیت ندارند یه مشت حیوونن
همتون اینطوری نیستید ها ولی بعضیاتون واقعن بی شعورید
*modir* *modir*
منو میگفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
*ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
مشاهده همه خاطرات قرار داده شده تا به امروز ◄