o*o*o*o*o*o*o*o پروین فرزند یوسف اعتصام الملک آشتیانی در تبریز متولد شد فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت سرودن شعر را از هشت سالگی آغاز کرد نخستین شعرهایش را در مجله بهار به چاپ رسانده و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت از عوامل دیگری که موجب تقویت ذوق و پرورش استعدادهای شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی در آن روزگار بود تنها اثر او، دیوان شعری است که بارها چاپ شده است. دیوان او شامل قصاید و قطعات بسیار دلنشین است بیشتر قطعات خود را به صورت گفت و گو سرود که در اصطلاح ادبی به آن مناظره گویند سر انجام پروین در سال ۱۳۲۰ بر اثر بیماری حصبه درگذشت آرامگاه او در شهر قم، کنار صحن حضرت معصومه (س) قرار دارد o*o*o*o*o*o*o*o
..*~~~~~~~*.. سلام گاهی اتفاق هایی می افتد که شبیه معجزه هست و یا خود معجزه. کتابی که می خوام معرفی کنم کتابی از زندگی پیر مرد بی سوادی هست که در روستایی زندگی می کند کتاب مش کاظم و امام زمان از واقعیت های زندگی این پیر مرد هست چکیده ای از کتاب: امروز هم مثل همیشه برای هیزم اوردن دل به جنگل زده بودم و خسته و کوفته خودم را به مسجد روستا که ما بین روستا و جنگل بود رساندم تکه های درخت را روی زمین گوشه ای از حیاط نهادم. چون تشنه بودم ابی خوردم و از حوض وسط حیاط وضو گرفتم تا بعد نماز به خانه بروم در همین حین مردی با هیبت و جذبه ای خاص وارد حیاط مسجد شد جوانی رعنا بود تا حالا ندیده بودم، امد نزدیک تر و با خوش رویی سلامی داد حواب سلامش را دادم سر صحبت با من را باز کرد و من از درد و دلم با او گفتم اینکه سوادی ندارم و هیچ چیزی از دینم چز همین نماز را یاد نگرفتم.به من گفت می خواهی یاد بگیری گفتم اری دستش را در سینه ام قرار داد و چند جمله ی عربی گفت و خواست منم تکرار کنم نمی دانم چه شد که همان جا از هوش رفتم. روستاییان مرا به خانه ام برده بودند و وقتی چشم باز کردم دیدم کم کم جمله های عربی بر لبم می اید که کم کم متوجه شدم این کتاب از ارتباط امام زمان با مردم سخن می گوید و از محبت وی به ما بنده ها بر رخ خواننده می کشد یا علی
o*o*o*o*o*o*o*o صدیقه با درموندگی گفت هیچی به خدا! از حموم برمی گشتم. رفتم دم مغازه خروس فروشی ببینم واسه مرغ عشقها ارزن داره که نصرت کفتر باز جلومو گرفت و گفت که به اعظم ارزن میده تا واسم بیاره ابی با خشم غرید
o*o*o*o*o*o*o*o همه چی از اونجا شروع شد که طبق معمول بعد از ظهرها غلوم آتیشی، کریم جیرجیرک، مِیتی هوش،جلال خاک انداز، اکبر فِنچ، جوات رادار و رحیم ننه قمر که همه بروبچه های بازارچه بودن، تو قهوه خونه مش حسن جمع شده و منتظر رییسشون یا همون ابی سیریش بودن فقط خدا می دونست که این هفت نفر به اضافه ابی سیریش که همه اسمشونو هشت داداش گذاشته بودن،چه خاطراتی از روزهای بچگی و بدو بدو کردن ها و سربه سر مغازه دارای بازارچه گذاشتن ها، نداشتن هرجا گوسفندی کشته میشد هر هشت نفر التماس کنان حاضر میشدن و از صاحب گوسفند میخواستن که بجول ها _استخونیه که در مچ پا گوسفند بین دو غوزک قرار داره _ رو بهشون بده. یه کیسه پر از بجول داشتن که تابستون ها از صبح علی الطلوع تا نصفه شب، همشونو گوشه بازارچه کنار هم میچیدن و شرطی بازی میکردن! تکرار در بجول بازی یا قاب بازی از اون ها قاب بازهای حرفه ای ساخته بود که با بچه های بازارچه های نزدیک هم مسابقه میذاشتن کم کم واسه خودشون یه تیم هشت نفره درست کردن و مثه ورزش فوتبال مسابقات داخل محله ای و خارج محله ای و فینال و خالصه هرچی دلتون بخواد، مسابقه ردیف کردن تو بچه ها ابراهیم یا به قول دوستاش ابی بدجور پیله بود! به طوریکه همه بهش می گفتن ابی سیریش وچون تا چیزی رو که میخواست بدست نمیاورد، دست از تالش و کوشش نمی کشید. همین باعث شد، همه اونو به عنوان رییس گروه قبول کنن هرکدوم از این بچه ها واسه خودشون لقبی داشتن که براساس خصوصیت رفتاریشون، شکل و قیافه شون بود؛ مثال کریم جیرجیرک خیلی حرف می زد. اکبر فِنچ خیلی ظریف و ریزه میزه بود. غلوم آتیشی اهل دعوا، مهدی یا همون مِیتی هوش مغز متفکر گروه، جالل خاک انداز بین صحبت همه می پرید و جواد یا همون جوات رادار، جاسوس و خبر چینشون بود. رحیم ننه قمر هم وابستگی عجیب به ننه ش قمر خانم داشت داشتم میگفتم که همه در قهوه خونه مش حسن منتظر رئیسشون ابی سریش بودن که جوات رادار خبر مهمی رو از نوچه های خَز کاظم قرو قاطی که محل پلاس شدنشون، بازارچه چند خیابون اونور تر بود، بده رمضون مافنگی سینی به دست به سمتشون اومد سام علکوم آقایون هش داداش! شای داغ آوردم. نوش ژونتون سینی چای رو روی میز گذاشت غلوم آتیشی نگاهی چپ چپی به استکانهای نصفه از چایی کمرنگ و نعلبکیهای حاوی چای و سینی یه مَن چرک انداخت قفسه سینه شو صاف کرد و بادی تو غبغب انداخت نفله! باز که نصفه چایی رو تو سینی حروم کردی؟ چرت رمضون پاره شد و خاکستر داغ سیگار گوشه لبش، روی پای لختش که داخل یه دمپایی مثال سفید بود ریخت! در حالیکه خم میشد تا خاکسترو که بدجور پاشو سوزونده بود ازپشت پاش برداره با لحن شاکی وبلند گفت شته؟؟ گُرخیدم غلوم آتیشی دست برد و یه استکان کمر باریک که خطهای طالیی دور کمرش به دلیل شستشو و کهنگی یه خط درمیون محوشده بودن، برداشت.استکانو به لبش برد و یه هورتی کشید. اخماش در هم رفت و استکانو تو نعلبکی کوبید که بقیه ش هم از سرش پرید و به اطراف سینی پاشید دِ بزنم صدای.... ال اله اال ا... . آخه مافنگی اینو که از شیر حموم پر کردی! ولرمه! چای داغت اینه وای به حال چای سردت دستشو بلند کرد که یه پس سری حسن مافنگی رو مهمون کنه که صدای یکی از گوشه قهوه خونه بلند شد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ همیشه تو تصوراتم مردِ با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم نگاه میکرد، عربده میزد و حکم مرگِ طرفو صادر میکرد اگه یه تارِ موهامو مردی جز خودش میدید سرم داد میزد بپوشون اون لامصبارو اگه مانتوم یه ذره کوتاه بود دعوام میکرد و مثه پسر بچه ها باهام قهر میکرد و خیلی چیزای دیگه اینا غیرت هست، دلگرمی میده ، ذوق میدوء زیرِ پوست آدم، اما تو دراز مدت خسته ت میکنه غیرت رو بد برامون تعریف کردن غیرت فقط صدا کلفت کردن و عربده کشیدن نیست غیرت فقط " موهاتو بپوشون"، " بلند نخند "، " با فلانی حرف نزن " نیست غیرت، یعنی نذاری، سفیدیِ چشماش، رگه ی قرمز بیفته توشون یعنی نذاری صداش از بغض و شونه هاش از غم بلرزه غیرت یعنی، مراقب دلش باشی مراقب روحش باشی غیرت یعنی، فقط تو بتونی خنده بیاری رو لباش، حتی تو بدترین شرایط غیرت یعنی، خندهها و گریهها و غرغر کردنا و ناز کردناش فقط واسه تو باشه غیرت یعنی، بمونی به پاش و با موندنت ثابت کنی میخوای فقط مالِ تو باشه، نه با داد و دعوا غیرت یعنی، زل بزنی تو چشماش و بگی " غیرِ تو، هیچکس نمیتونه دلمو بلرزونه " غیرت فقط تو وجودِ مردایی که یه عالمه ریش و سیبیل دارن نیست من غیرت رو تو وجودِ پسر بچه ای دیدم که سعی داشت گریه ی دختر کوچولوی همسایه رو تبدیل به خنده کنه
سلام خنگولستانیا ، گیلیلیلیلیلی عیدمون مبارک بزارید بعده یه عمر یه سری آهنگ حرامه خاک بر سری براتون بزارم که بزنیم به کمر و همگی حرام بشیم بریم خاک بر سرمون بریزه اون دستای بندری رو بیارید بکوبید به سرتون پیش به سوی کرونا حالا فعلن یکم برقصیم تا ببینیم چه خاکی به سرمون کنیم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اون دستای سیاه سولوخته رو بیارید بالا ما شا الله برررییییم آهنگ اولو یه آهنگ عربی بندری ریا کاروووو ریا کارووو ترجمه : ای ریاکاران .... ای ریاکاران ریاکاران هان ؟؟ حبیبی یا کارو ؟؟ ترجمه : هان ای ریاکاران ؟؟ .. آیا ایی کاراتونه دوست دارید ؟؟ ریا کارو هان ؟؟ یا عَمّ یا کارو ؟؟ ترجمه : هان ای ریاکاران ؟؟؟ .... آیا به عمه ی خود فکر میکنید با ایی کاراتون ؟؟ مگر الی غار جفتک به کارو ترجمه : همانا با این کار جفتک زنان به سمت غار میرید تریاک بابا خرت نی ، عشقم تو نور عینی ولی افسوس داری میری ، لت رو اوهَع وت ادوعنی ترجمه : خری که ماله پدرت بود گم شده است ، داره تریاک میکشه ، عزیزم تو نور چشم منی ولی افسوس داری خر میری ، اوهَع دشمنانت را لت و پت میکنم بی توئه بی احساس دلم تپش نداره لره هیکلش چون سبیله چاره ترجمه : تو احساس نداری ، من دلم نمیتپه ، اون لره رو ببین با اون هیکلش چه سیبیلی داره [audio mp3="/uploads/2020/03/khengoolestan_shad_bandari_arabi_1_farvardin_1398_ria_karo.mp3"][/audio] download ◄ ► ما شااااا اللله حالا همه با هم ریاکران باورت نی ، متروک عوض نی ترجمه : ریاکاران آیا باورتون نمیشه که این متروکه رو نمیشه عوض کرد ؟؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بررررررییییم یه موزیک بابا کرمه حرامممه ما شا الله به این قرا بح بح اون آخر مجلس اونقدر قر دادن که کرونا ازشون داره میچکه جانم به این کرونایی ها قرنطینه اییا جا نمونن ، لعنتیا *vakh_vakh* *vakh_vakh* اون پیرمرد پیر زنای مجلس بیان قرنطینه رو با قر خودشون گرم کنن ریدم تو این عید ما شا الللهههه قرررررتو برمممم هوهو ژاااان این کمره یا فنره ؟؟؟ کرونا میچکه ازین رقصاتوننن ااگر میرینم تو این دنیا یه دشمن داریم که ایشونه یه دشمن داریم عین گوه که زلفاشون پریشونه اگه میل بیرون دارم حتما ویروس توی تنم دارم شکستم شیشه ی غم رو خودم کرونا دااارم جانم به این کروناییا ،بنازم به قرنطینه اییا بیاد قدیما و بیرون رفتنامون بلند میشم برم بیرون ننممون میکشد مارا اگه میل بیرون دارم یکمی انگار که عن دارم آها ما شا الله اون قرنطینه اییای لعنتی کجان ؟؟ [audio mp3="/uploads/2020/03/khengoolestan_baba_karam_1_farvardin_1398.mp3"][/audio] download ◄ ► سرو سر با تنفس هامو جنگ تن به تن دارد نه مدرسه ، نه در مترو ، نه سره کار جایی دگر دارم اگر میل بیرون دارم حتما عقل کم دارم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بریییییییییییییم شماااال قررررررررررررر قررررررررررررررررر بوشو بوشو گیلیلیلیلیل لیلیلیلیلیلیلی ها ما شا الله به این قرای ریز بوشو بوشو توره نخاممم سیاهی توره نخام بلا سوخته تو ره نخام [audio mp3="/uploads/2020/03/khengoolestan_shomali_1_farvardin_1398.mp3"][/audio] سیاهی بلایی ، آخ تو تهرون با مویی آی بامویی با مویی خوش بومویی سیاه خاله اون لبانه بزرتی سه روز سه شب برکت زرت پرتی میته اون خاله لبانه گاز بگوزم گیلیلیل لیلیلیلی یلیلیلی حیرو حیرانه من تی قربانه ناز نکو جانه ، کرونانه کرونانه اونقدر صابون خوردمه کرونا حیرانه گوز نزن جانه ، سلفه نکن جانه بیا بشیم خانه چقدر دست بشورم دست بشورم ، پوست دستام رفتانه دوستانه عزیز همه با من همکاری کنن همه بگن ایشاله میخوایم بریم بیرون ایشا له کرونا بیرون منتظره ایشا له مثل یه سگ میمونه ایشا له با لگد زدم به سگ ایشا له کرونا اومد کونم ایشا اله ویروس بدم همه رو ایشا له همه ره لیس بزنم همه بگیرن ایشا له بسکه دستامه شستم ، کونمه نشستم ایشا له [audio mp3="/uploads/2020/03/khengoolestan_shomali_1_farvardin_1398.mp3"][/audio] download ◄ ► ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥** عیدتون مبارک خنگولستانیا میتونید لیست ترانه های شاد قدیممون رو از دسته بندیه ترانه خونه پیدا کنید و دانلود کنید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزی شیخ و مریدانش در حال گذشت از یک شهر بودند که شیخ دو نفر را دید که دارند خشتک همدیگر را از جا در می آورند شیخ به آنها نزدیک شد و گفت زشت است نکنید چه شده یکی از آنها گفت شیخ دستم به خشتکت ما۷تا گردو داریم و میخواهیم بین خودمان تقسیم کنیم نو بیا کمکمان شیخ دقایقی دست در شلوار خود کرد و کیونش را خاراند و بگفت خدایی تقسیم کنم یا با انصاف آنها گفتند معلوم است دیگر خدایی شیخ ۵تاگردو را مقابل یکی شان گذاشت و یکی از گردو هارا در کون دیگری فرو کرد و آن یکی گردو را خورد مرد گفت این چه تقسیم کردنی بود مردک شیخ گفت خودتان گفتید خدایی تقسیم کنم خدا در همه ی مواقع که به هرکس چیزی نمیدهد مریدان بعد از شنیدن این حرف گردو هارا در کون خود کردند و عربده سر دادن
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم