عمو احمد منتظرم بود باید می رفتم کلاس نقاشی این چندمین جلسه ام بود
اونقدر از کلاس و استاد نقاشی پیش شیرین حرف زده بودم و تعریف کرده بودم که اونم مشتاق شد برا ثبت نام و الان دیگه هر دوتا مون با عمو احمد میریم و میاییم
رفتم پایین و از مامان سر سری خدا حافظی کردم و کفش هام رو پام کردم و به سمت ماشین رفتم در و باز کردم و با انرژی زیادی سلام دادم