♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دوست داشتم همین لحظه روی صخره ای وسط اقیانوس آرام ایستاده باشم یا در قلعهی متروکهی جزیرهی بِرلنگا یا در اتاقکی میان شهر گمشدهی اینکاها تنها ، ساکت و خیره به دوردست های اقیانوس و فارغ از اخبارِ ملتهب دنیای شلوغ آدم ها دوست داشتم تنها خشونتِ حوالی ام کوسهی گرسنه ای باشد که ماهی های غمگین و خسته از حضور را می بلعد و تنها نگرانی ام بالا آمدن سطح آب و غرق شدن در آبیِ بی انتهای اقیانوس چه کسی می داند سکوت و بی خبریِ شهرهای گمشده ، به آدم چه آرامشی می دهد ، خیال پردازی زیر آسمانِ پر ستارهی اقیانوس چه حالی دارد ، یا یک فنجان چای داغ ، کنار پنجرهی یک قلعهی آرام و متروکه چقدر میچسبد
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ میگن انسان ها برا هر چیزی که لایقش هستند می رسند گاهی وقت ها به طور اتفاقی یکی پا روی زندگیات میگزارد که هر چقدر دو دو تا کنی بیشتر پی می بری که این همان نیمه ی گمشدهات هست. همانی که باید خوشبختش کنی شما دو تا همان کسانی هستید که خدا از همان ازل برای یگدیگر تون آفریده بود ما هم هیچگاه کمک های بی دریغ شما را فراموش نخواهیم کرد و تا زمانی که خوبی هایتان در فکر و ذهنمان ماندگار است، برای خوشبختی یتان، برای حال خوب دلتان، برای دست یافتن به آرزوهایتان دعا خواهیم کرد ♥️♥️ای خوبان، پیوندتان مبارک♥️♥️ ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
*~*~*~*~*~*~*~* حالا که مرده ام خوشحال ترم عملا گم شده ام. اما خیلی زود همه مرا مرده فرض خواهند کرد مختصر و مفید خواهیم گفت مرده چند ساعت بیشتر نگذشته، اما احساس خیلی بهتری دارم مفاصل شل، ماهیچه های لرزان امروز صبح یک لحظه متوجه تغییر قیافه ام شدم. قیافه ام عجیب شده بود از داخل آینه ماشین به پشت سرم نگاه کردم کارتاژ ترسناک را پشت سر گذاشته بودم شوهر کوته فکرم بیکار، در بار چندش آورش وقت می گذراند متوجه می شوم که با چنین فکری لبخند به لبم آمده است آها.... این حس تازه است *~*~*~*~*~*~*~* دختر گمشده اثر گیلین فلین
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ همیشه دختر کم حرفی بودم نه اینکه حرف نداشته باشما؛نه . کسی رو پیدا نمیکردم که حرفامو بفهمه .واسه همین همیشه توی اتاق دربسته ی خودم با خودم حرف میزدم . با خودم گریه میکردم . با خودم میخندیدم . یجورایی همیشه من بودم و خودم؛شایدم اون خودما تو بودی سال کنکور سال خیلی سختی برام بود چون میرفتم کتابخونه و دیگه اتاقی نبود که توش بتونم حرف بزنم یجورایی شیش ماه با هیچکی حرف نزدم؛شیش ماه هیچ آدمی تو زندگیم نبود . بعد شیش ماه که کتابخونم رو عوض کردم با دختری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود؛مثل من بلند بلند میخندید و با دیوونه بازیاش بقیه رو میخندوند . مثل من باید حرفاشو از چشماش میخوندی . مثل من داد نمیزد ولی اگه به چشماش نگاه میکردی کر میشدی یه روز وسط خستگی درسا نشستم تورو براش زار زدم از این عشق گمشده که چند ساله تنها دلیل حال خوب و بدمه گفتم . گفتم از دخترکی که دل و دینشو به چشمای مشکیت باخت . از "جانم بفرمایید"هات گفتم . از وقتایی که از جلو مغازه رد میشدم و قایمکی از گوشه ی چشم تورو نگاه میکردم و لبخند میزدم . از وقتایی که یه بهونه پیدا میکردم و میومدم تو مغازه ولی همین که "جانم بفرمایید" رو میگفتی حول میشدم و کارمو یادم میرفت نه اینکه کارمو یادم بره ها؛کارم که دیدن تو بود . اون بهونه رو یادم میرفت . از دفترچه ای گفتم که برای دیدنت توش چوب خط میکشیدم و وقتی میدیدمت تاریخشو میزدم و کنارش رنگ لباسی رو که پوشیده بودی مینوشتم یا مثلا مینوشتم اون روز با ته ریشت دیوونم کردی یا نه؟!؟ میبینی گمگشته جان؟!؟!تو دیگه اون راز سر به مهر نیستی که این همه سال تو دلم نگهش داشته بودم . من تورو به زبون آوردم . من بالاخره فاشت کردم قبل اون هروقت یکی بهم میگفت دوست دارم با هزار و یک دلیل بی منطق از خودم میروندمش . چی میگفتم خب؟!؟!میگفتم اینهمه سال عاشق یکی ام که حتی اسمشم نمیدونم؟!؟!میگفتم یه "جانم بفرمایید" این بلارو سرم آورد؟!؟ ولی حالا دیگه دلو زدم به دریا حالا وقتی یکی بهم میگه دوست دارم با لجبازی تمام زل میزنم تو چشماشو میگم:ولی من نه . میگم من یکی دیگرو دوست دارم اونوقت میشینم تورو مو به مو براش تعریف میکنم تا بفهمه هیچ شانسی واسه بردن دلم نداره اصلا این دخترک زده به سرش میخواد انقدر عشقتو به رخ همه بکشه تا خدارو چه دیدی شاید داستان عشق اونم مثل لیلی و مجنون شایدم شیرین و فرهاد بشه و انقد دهن به دهن بچرخه تا بالاخره به گوش تو برسه من همه ی این دیوونگی ها همه ی این انتظارهارو به جون میخرم تو فقط زحمت بکش و قول بده این داستانو بشنوی و آب دستت بود زمین بذاری و به دادم برسی تو فقط قول بده بیای
o*o*o*o*o*o*o*o تَنهايى،آدم را يك قدم به خودِ واقعى اش نزديك مى كند آنچنان كه بخش گمشده اش را بيرون مى كشد بخشى كه نه براى خودش آشناست و نه ديگران تَنهايى مثل داروى تَلخى مى ماند كه چند روز بعد از استفاده شروع به اثر كردن مى كند o*o*o*o*o*o*o*o سروش کلهر👤
میگه . . . تو عشق شکست خوردم . . . میگم . . . ببین در مقابل طرف . . . چه کم و کسری داشتی . . . اگه کم و کسر تو رو . . . طرف نمیتونست پر کنه . . . پس طرف جفت تو نبوده . . . پیروزیه عشقی خوردی . . . خوشال باش ♦♦---------------♦♦
*0*0*0*0*0*0*0* می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟ خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: من امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: آهای مردم در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟ خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: من امام جماعت بار سوم گفت: آهای مردم کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟ خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: من سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: بفرما سه تا خرت پیدا شد، بردار و برو *0*0*0*0*0*0*0* *aahay* شما چیزی گم نکردین؟ *aahay*
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی هیچکس اینجا گم نمیشود آدمها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطره هایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ *narahat* *narahat*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم