♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گاهی باید خودت را برداری و بیاندازی ته کوله پشتی ات و برای دویدن به دور از خانه بروی گاهی فضای خانه برای دویدن فکرهایت کوچک می شود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ امیرعلی محتشم
o*o*o*o*o*o*o*o گاهی باید خودت را برداری و بیاندازی ته کوله پشتی ات و برای دویدن به دور از خانه بروی گاهی فضای خانه برای دویدن فکرهایت کوچک می شود
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تمام زن ها یک مریم درون دارند مریمی مهربان و زیبا مثل پنجه ی آفتاب این معصومه ها همگی زمانی یک گوشه از اتاق نشسته و ساعت ها عروسکی را روی پا خواباندند عروسکی که هیچ گاه مهم نبوده پدرش کیست کجاست و کی می آید زن کودک اما زنانگی را سال ها تجربه کرده تنهایی را گاه گوشه ی آشپزخانه بین یخچال و اجاق گاه میان بالشتک و پشتی و گاه به مساحت چارقدی کهنه این حوای خردسال بی خیال آدم و آمدنش بارها برای خودش هوا پخته بارها سر سفره ای خیالی برای خرس های دور و برش شام کشیده بارها اندازه ی عرض یک فرش خرید رفته و زود برگشته با کیف و شال و روسری های امانی با تق و تقی هایی که به آن کفش می گفتند خودش با خودش دوتایی رفتند با خودش هم دوتایی برگشتند خانه ی خیال این خانم هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با پلک خلاصه کرده. آری تمام زن ها یک مریم درون دارند مریمی که زندگی بی مرد را می فهمد مادری کردن بی شوهر را مریمی که خوشبخت هم نباشد پای میز آرایش و لای صفحه ی کتاب زیر تترون و ساتن حین تا کردن روسری های حریر یا زمان رقص و شانه کردن مو دلخوشی را فرض می گیرد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دیگه دستم واسه امین و سامان رو شده بود اولش کلی مسخره ام کردن ولی وقتی فهمیدن من جدی ام حسابی هوامو داشتن دمشون گرم با هم یه مشت و مال جانانه به اون عوضی های دزد دادیم زیبای ناشناس هم لبخندی روی لبم اومد بهتره بگم جلوه نرم تر شده بود درسته که روی خوش نشون نمیداد اما مثل اون اوایل دیگه پرخاش نمیکرد وقتایی هم که دم پنجره می دیدمش دیگه نگاهشو ازم نمیگرفت و این یعنی جای امیدی هست دیدنش شده بود جزء لاینفک زندگیم چی کار میکردم دست خودم نبود دیگه قرار بود با بچه های محل دو گروه بشیم و یه مسابقه فوتبال برگزار کنیم، هر گروهی که میباخت باید گروه برنده رو میبردن کبابی اکبر آقا نفری سه سیخ کباب براشون میخریدن بالاش هم یه آب انار مشت میخوردن امین و سامان که از راز من خبر داشتن اجازه ندادن من تو بازی باشم گفتن بازم مثل اون دفه چشمت میره دنبال اون پنجره و گند میزنی به بازی منم دیدم همچین بیراه نمیگن قبول کردم بکشم کنار، نیمه اول بدون گل تموم شد هیچ خبری هم نبود نشسته بودم روی سکوی سیمانی و به داد و قال بچه ها نگاه میکردم که یهو در خونشون باز شد و قلب من باز هم رفت رو ریتم تند، حقا اسمی که براش انتخاب کرده بودن تنها مناسب اون بود و بس، مانتو کمرنگ آبی پوشیده بود با روسری خیلی بزرگ سفیدی که زمینش گلهای ریز آبی داشت بدون نمایان شدن تار مویی متین، باوقار و سنگین راه کوچه پشتی رو در پیش گرفت صبر کن ببینم این کجا داشت میرفت؟ مثل فشنگ از جام بلند شدم و بدون توجه به نیش باز امین و سر تکون دادنهای سامان با عجله خودمو بهش رسوندم ادامه دارد پنجره | قسمت اول ◄ پنجره | قسمت دوم ◄ پنجره | قسمت سوم ◄ پنجره | قسمت چهارم ◄ پنجره | قسمت پنجم ◄ پنجره | قسمت ششم ◄ پنجره | قسمت هفتم ◄ پنجره | قسمت هشتم ◄ پنجره | قسمت نهم ◄ پنجره | قسمت دهم ◄ پنجره | قسمت یازدهم ◄ پنجره | قسمت دوازدهم ◄ پنجره | قسمت سیزدهم ◄
oOoOoOoOoOoO کوچیکتر که بودم و فلسفه ی مرگ رو نمی دونستم وقتی نبودن ِ آدم ها طولانی می شد بهم میگفتن رفته پیش خدا وقتیم می پرسیدم برای چی؟ مامان بزرگم دست می کشید روی موهام و میگفت خدا هر کی رو بیشتر دوست داشته باشه زودتر می بره پیش خودش با خودم میگفتم کاش خدا مامان بابامو زیاد دوس نداشته باشه، خانم معلم رو زیاد دوست نداشته باشه نمیخواستم اونارو با خدا قسمت کنم. بزرگتر که شدم فهمیدم، یه سری رفتن ها دست ما نیست من نمی تونستم جلوی اسباب کشی خونه ی نسترن اینا رو بگیرم، نمی تونستم جلوی عوض شدنِ معلم سال سوم دبستانم رو بگیرم، نمی تونستم جلوی مرگ جوجه های حیاط پشتی رو بگیرم نمی تونستم جلوی خشک شدن توت خونه ی خانجون رو بگیرم، نمی تونستم جلوی کوچیک شدن مداد روزنامه ای و تموم شدن ِ دفتر نقاشی هامو بگیرم بزرگتر که شدم فهمیدم، یه سری چیزا رو باید از دست داد و هرچه قدر هم که برای داشتنشون التماس خدارو بکنی بازم باید یه روزی ازشون دل بکنی حالا از اون موقع سالها گذشته، اما ما هنوز همون بچه هایی هستیم که رفتن و تموم شدن و از دست دادن رو باور نداریم و می زنیم زیر گریه همون بچه هایی که گم شدن پاک کن هامون اشکمون رو در می اورد و شکستن دست عروسکمون قلبمون رو می شکست ما هنوز همونقدر دلبسته ایم به این وابستگی و هر بار که می بازیم، باز هم دلخوشیم به یک بازی دیگه oOoOoOoOoOoO الهه سادات موسوی
..♥♥.................. من و خیلی از دخترها ، جز دختران معمولی هستیم برای ما از اول سخت بود با کفشِ پاشنه بلند مسیرهای طولانی را راه برویم و جیکمان از پا درد در نیاید ما از همان اول دنبال کفش اسپرت بودیم که بتوان با آن،ساعت ها در شهر، قدم زد ، دوید و بی توجه به کج شدن روسری، شاد بود ما مشتاق صحبت با مردها نبودیم به چشمانشان زل نمیزدیم بیشتر وقت ها از گوشه و کنار رد میشدیم و میرفتیم ما از بچگی یاد گرفتیم ساده باشیم راستش ما مثل معشوقه های امروزی شما هر روز یک رنگ و یک بو نبودیم عشوه و ناز ، مادر زادی در رگ و خون ما نبود امکانش بود یک روز شلخته باشیم ، ناراحت باشیم ، گریه کنیم ما نمیدانستیم در هر موقعیتی باید شیک باشیم و روسریمان کج نشود ما همان دخترانی هستیم که عشق را در زندگی یاد گرفتیم نه اینکه به ما گفته باشند همیشه خوش چهره و خوش بوترین باش، تا تمام شهر را عاشق کنی بوی ادکلن ساده و آرام ما ،میان هزاران عطر و بوی مختلف اطرافِ شما گم شد خنده های ارام ما ، میان قهقه های پر،عشوه و بلند انها اصلا شنیده نمیشد ما عشق را در کفش های پاشنه بلندمان که خاک میخورد، جا گذاشتیم ما با همان کوله پشتی و کفش اسپرتمان ، بی صدا آمدیم در زندگی شما ما حتی کفش هایمان پاشنه بلند هم نبود که صدای رفتنمان را بشنوید ما یک دسته دختر معمولی بودیم،فهمیدیم باید عوض شویم تا مارا ببینید اما نتوانستیم.ما معمولی بودیم، هنوز هم هستیم چون اینطوری راحت تریم خوشحال تریم ما بلد نیستیم خودمان نباشیم
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ :قبل از ورود به دبستان به بچه ها باید اینهارو آموزش داد به فرزند خود بياموزيد که براي پيشگيری از بيماریهای مسری از وسايل شخصی (ليوان، دستمال، مسواک، شانه) خود استفاده کند به او يادآوری کنيد که پيش از غذا و پس از توالت دستهايش را با آب و صابون بشويد کودکان خود را عادت دهيد که هرگز از فروشندگان دورهگرد مواد خوراکی نخرند براي صرف غذای ميان روز فرزند خود بهتر است از ميوههای فصل و يا مواد غذايی که در منزل تهيه شده استفاده کنيد دندانهای شيری در رويش و زيبايي دندانهای دايمی نقش به سزايی دارند، از اين رو به فرزند خود بياموزيد حتما پس از هر وعده غذايی دندانهای خود را مسواک کنند درصورتی که فرزند شما بيمار شد از فرستادن او به مدرسه خودداري کنيد، در ضمن غيبت او را به مدرسه اطلاع داده و پس از بهبود وی را به همراه گواهی پزشک معالج به مدرسه ببريد در صورت بروز هر گونه مشکل جسمی و روانی برای فرزندتان حتما با مربی بهداشت مدرسه مشورت کنيد درصورت دیدن هرگونه پرخاشگری منزوی شدن و رفتارهای عجیب حتما به روانشناس مراجعه کنید با او دوست باشید تا راحت بتواند از اتفاقات روزمره اش با شما صحبت کند به او اطمینان دهید هر اتفاقی بیفتد شما حامی او هستید و اورا تنبیه بدنی نخواهید کرد به او نه گفتن را بیاموزید و تذکر بدهید به هیچ عنوان با غریبه ها صحبت نکند بهتر است در دبستان فضای مناسبي برای دانشآموزان کلاس اول فراهم شود تا اين دانشآموزان خردسال و جديد به هنگام تفريح از احتمال صدمات به وسيله ديگر دانشآموزان مصون باشند در هر صورت مربيان و معلمان بايد در تمام طول سال تحصيلي از دانشآموزان کلاسهاي اول مراقبت بيشتری داشته باشند تا اين عزيزان با راحتي کامل بتوانند خود را با محيط آموزشی تطبيق دهند و با دبستان، معلمان و ديگر دانشآموزان انس بگیرند ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم