♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شاید انتخاب اول کسی نباشم، اما انتخابی بزرگم شاید ثروتمند نباشم، اما ارزشمندم تظاهر به کسی که نیستم نمیکم چون از اینکه خودم باشم راضیم شاید به برخی از کار های گذشتم افتخار نکنم اما به انچه که الان هستم میبالم شاید کامل نباشم اما نیازی به کامل بودن هم ندارم مرا همینطور که هستم بپذیر یا همانطور که از پیشت میروم تماشایم کن
oOoOoOoOoOoO در بدن من زخم های سر بازی وجود دارد که هیچ گاه بسته نمیشوند هر روز از شدت دردشان خود را به در و دیوارهای این خانه میکوبم و فریادهای کر کننده میکشم تا شاید کسی به من مرهمی بدهد اما تنها سودی که داشته است این بود که دیوارهای سفید خانه را با خون خود به نجاست کشیده و به رنگ مرگ درآورده است زخمهایم درحال چرکی شدنند...کل خانه از بوی تعفن این زخم ها پر است اما من این بو را عمیق تنفس میکنم زیرا این بو مرا به یاد چاقوها و تیغ های سمی میندازد که هر روز وارد بدنم میکنند. آنقدر دردشان شدید است که دیگر جانی برای مقابله با آنها را ندارم و تنها هر روز به سمت جهنمی میروم که از روز اول بوجود آمدنم به آن محکوم شده بودم. دیگر خانه بوی چرک و خون نمیدهد، خانه خاکستر شد...خانه را بر سرم خاکستر کردند و اکنون همه جا خاموش است، زیرا آنها زبانم را بریدند تا دیگر از کسی شکایت نکنم و تنها با دیدن جهنم و شنیدن صدای خنده های درد آورشان، شکنجه عم دهند...آنقدر شکنجه عم دهند تا درآخر آنها بمانند و چند تکه گوشت چرکی و کرم خورده در ته اعماق درک...چیزی که از اول برایش برنامه ریخته شده بود Sepideh M.J
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آخرین باری که دیدمش را یادم نیست اصلا یادم نیست چه لباسی پوشیده بود یا با رایحه کدام عطر اینگونه دل از کفم برد حتی چهره اش را هم بخاطر ندارم اصلا ندیدمش مگر دیدن چیست؟ معنی خاصی دارد؟ نمیشود کسی ندیده عاشق شود و دل ببندد؟ نه از ان عشق های مجازی بی درو پیکر ها نه از انهایی که در خیابان شلوغ به بهانه کار خوب کردن بیاید گوشه شالت را بگیرد و بخواهد به ان سر خیابان ببردت و تو غرق صدای جذاب مردانه اش میشوی گویی صدها سال است این صدا لالایی هرشبت بوده و عطر تلخ گسش را نفس میکشی گویی تنفس هر صبحت با ان اغاز میشده انطرف خیابان که رسیدیم برایم مثل یک خواب تمام شد یک خواب شیرین که حاضری جانت را بدهی تا به واقعیت تبدیل شود ولی افسوس که چهره اش را ندیدم وگرنه روی تمام دیوار های شهر حکش میکردم افسوس که این چشم های نابینا همیشه دردسرم اخرش کار خودشان را کردند و به ساز دل عاشقی رقصیدند درکم نکرد هیچکس کس درکم نکرد اخر مگر کور ها هم عاشق میشوند؟ مگر نمیدانند هر روز صبح میروم و کنار خیابان می ایستم به امید دیدار او؟ و هر کس خواست دستم را بگیرد میگویم منتظر کسی هستم و تا او نیامده نمیروم اگر عاشقی این نیست پس چیست؟ اصلا مگر عشق کور میشناسد زشت و زیبا میشناسد عشق می اید و انقدر در خودش غرقت میکند که خودت را فراموش میکنی فقط منتظری بویش بینی ات را نوازش کند مثل زلیخا من درست شبیه او هستم یک کور عاشق
oOoOoOoOoOoO به سمت پل میروم در مسیر حتی اگر یک نفر به من لبخند بزند برمیگردم oOoOoOoOoOoO یک نامه خودکشی بجا مانده از دهه ۱۹۷۰
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روباهی لباده پوشیده وعصا به دست گرفت تا مرغ و خروس ها را گول بزند. خروسی به او رسید ازش پرسید کجا میروی؟ گفت:میروم به زیارت خانه خدا که توبه کنم دیگر خون ناحق نریزم خروس گفت:من هم می ایم و به دنبال روباه به راه افتاد مرغ هم که دید خروس دنبال روباه راه افتاده است و میخواهد به زیارت برود با انها به راه افتاد .درراه به یک مرغابی رسیدند او هم همراهشان شد بعد از مرغابی هم کلاغی که هوای زیارت داشت با این کاروان به راه افتاد شب در اسیاب خرابه ای منزل کردند.روباه گرسنه شدو خروس را صدا زد وبه اوگفت:تو مرد میدان زیارت نیستی.مردم ازار نباید به زیارت بیاید.توهرروزسحر مردم راباصدایت از خواب شیرین بیدار می کنی تا خروس رفت حرفی بزند توی شکم روباه جاگرفت بعد ار ان که خروس راخورد گفت ای مرغ تو هم کمتر از خروس نیستی. یک تخم دوقازی که میگذاری دنیا را پر از قدقدقدا میکنی مرغ را هم خورد بعد رو به اردک کردوگفت تو هم اب حوض مردم را الوده میکنی واو را هم خورد نوبت به کلاغ رسید گفت تو دزدی توهرچه به دستت میرسد از زر و زیور وصابون میدزدی توراهم باید خورد و او را به دهن گرفت کلاغ گفت ای روباه راست میگویی پدرم همیشه به من میگفت تو لقمه روباهی اماهروقت خواست تورا بخورد ازش بخواه تا تو را با بسمل بخورد حالا لطف کن مرا با بسمل بخور روباه گفت خیلی خوب و تا آمدبسم الله بگوید کلاغ از دهنش افتاد وپرید سر دیوار و اهل ده را خبر کرد آمدند روباه را کشتند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* **♥** دلاتون شادو لباتون خندون ❤❤
..♥♥.................. میروم از سر راهت گله ای نیست که نیست گرچه سخت است ولی مساله ای نیست که نیست میروم طعنه نزن بر سر قولم به خدا هی نگو زود برو، حوصله ای نیست که نیست تازه می فهمم از این خنده ی تلخم که عجب بین لبخند و جنون فاصله ای نیست که نیست بیخود از قسمت و از جور زمان هیچ نگو در جوابت چه بگویم بله ای نیست که نیست دو سه دیوان همه از سوز تو در دل دارم خفه از درد دلم قابله ای نیست که نیست میروم از سر راهت تو فقط اخم نکن در سرم غیر همین مشغله ای نیست که نیست ..♥♥.................. علی نیاکوئی لنگرودی
^^^^^*^^^^^ امشب ميروم به مسجد. دنجترين گوشه را انتخاب ميكنم، ميروم كه عزاداری كنم، ميروم كه خلوت كنم ميروم بگويم كه منم آن بندهی گناهكارت، هوايم را داشته باش كه بر من سخت نگير، سخت ننويس، كه تو خالقی و من مخلوق، كه من خطاكارم، خطاهايم را بر قسمتم ننويس كه اميدم همه تویی نيامده ام كه به قول معروف بگويم دستم بگیر آمدهام بگویم عمری گرفتهای خدایا رها مكن ^^^^^*^^^^^ محمد خسروآبادی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم