-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* تو از سرنوشتت خبر نداری نمیدونی قراره چی بشه ولی اون بالایی میدونه پس چرا زندگیتو عشقتو آیندتو دنیاو دار و ندارتو نمیسپاری به خدا اونه کع برات دل میسوزونه اونه که هواتو داره نه هیچ کس دیگه فقط خدا -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* راستی این اولین پستمه عاشقتونم خنگولستانیا **♥**
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ همیشه دختر کم حرفی بودم نه اینکه حرف نداشته باشما؛نه . کسی رو پیدا نمیکردم که حرفامو بفهمه .واسه همین همیشه توی اتاق دربسته ی خودم با خودم حرف میزدم . با خودم گریه میکردم . با خودم میخندیدم . یجورایی همیشه من بودم و خودم؛شایدم اون خودما تو بودی سال کنکور سال خیلی سختی برام بود چون میرفتم کتابخونه و دیگه اتاقی نبود که توش بتونم حرف بزنم یجورایی شیش ماه با هیچکی حرف نزدم؛شیش ماه هیچ آدمی تو زندگیم نبود . بعد شیش ماه که کتابخونم رو عوض کردم با دختری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود؛مثل من بلند بلند میخندید و با دیوونه بازیاش بقیه رو میخندوند . مثل من باید حرفاشو از چشماش میخوندی . مثل من داد نمیزد ولی اگه به چشماش نگاه میکردی کر میشدی یه روز وسط خستگی درسا نشستم تورو براش زار زدم از این عشق گمشده که چند ساله تنها دلیل حال خوب و بدمه گفتم . گفتم از دخترکی که دل و دینشو به چشمای مشکیت باخت . از "جانم بفرمایید"هات گفتم . از وقتایی که از جلو مغازه رد میشدم و قایمکی از گوشه ی چشم تورو نگاه میکردم و لبخند میزدم . از وقتایی که یه بهونه پیدا میکردم و میومدم تو مغازه ولی همین که "جانم بفرمایید" رو میگفتی حول میشدم و کارمو یادم میرفت نه اینکه کارمو یادم بره ها؛کارم که دیدن تو بود . اون بهونه رو یادم میرفت . از دفترچه ای گفتم که برای دیدنت توش چوب خط میکشیدم و وقتی میدیدمت تاریخشو میزدم و کنارش رنگ لباسی رو که پوشیده بودی مینوشتم یا مثلا مینوشتم اون روز با ته ریشت دیوونم کردی یا نه؟!؟ میبینی گمگشته جان؟!؟!تو دیگه اون راز سر به مهر نیستی که این همه سال تو دلم نگهش داشته بودم . من تورو به زبون آوردم . من بالاخره فاشت کردم قبل اون هروقت یکی بهم میگفت دوست دارم با هزار و یک دلیل بی منطق از خودم میروندمش . چی میگفتم خب؟!؟!میگفتم اینهمه سال عاشق یکی ام که حتی اسمشم نمیدونم؟!؟!میگفتم یه "جانم بفرمایید" این بلارو سرم آورد؟!؟ ولی حالا دیگه دلو زدم به دریا حالا وقتی یکی بهم میگه دوست دارم با لجبازی تمام زل میزنم تو چشماشو میگم:ولی من نه . میگم من یکی دیگرو دوست دارم اونوقت میشینم تورو مو به مو براش تعریف میکنم تا بفهمه هیچ شانسی واسه بردن دلم نداره اصلا این دخترک زده به سرش میخواد انقدر عشقتو به رخ همه بکشه تا خدارو چه دیدی شاید داستان عشق اونم مثل لیلی و مجنون شایدم شیرین و فرهاد بشه و انقد دهن به دهن بچرخه تا بالاخره به گوش تو برسه من همه ی این دیوونگی ها همه ی این انتظارهارو به جون میخرم تو فقط زحمت بکش و قول بده این داستانو بشنوی و آب دستت بود زمین بذاری و به دادم برسی تو فقط قول بده بیای
..*~~~~~~~*.. من دلتنگ تو ام اما چه کار میتوانم بکنم؟ وقتی تو نیستی وقتی نمیدانی تا چه حد تو را میپرستم وقتی نمیدانی چقدر عاشقت هستم شاید اصلا مرا هم نشناسی تقصیر تو نبود تقصیر این دل بود که عاشق کسی شد که به او نمیرسید همیشه مقصر دل است مقصر قلبی است که هنوز به امید این میتپد که برگردی و گوشه چشمی به من کنی مثل اینکه امشب هم باید در آغوش دلتنگی خود در تنهایی زار بزنم شاید خدا زجه هایم را شنید و دلم را به دلت بند کرد ..*~~~~~~~*..
تا ساعت پنج عصر یه جورایی تو خونمون عزای عمومی بود مامان توی بیمارستان زیر سرم بود و بابا خودشم کم کم با اون حالش باید بستری میشد یلدا هم چندین بار حالش بهم خورد و بهروز مجبور شد ببردش خونه و من ........فقط نشسته بودمو دعا میکردم همه چیزایی که انروز واسم اتفاق افتاده یه خواب باشه و من دوباره از صبح روزمو شروع کنم زنگ در زده شد و من چشمم پی ساعت رفت ......ساعت پنج عصر بود حالا باید چیکار میکردم هنوز لباسای صبح تنم بود یکراست داخل حیاط رفتمودر را باز کردم راننده پدر آرشام سلامی کرد و گفت خانم فرمودند بیام دنبالتون...........چمدونتون کجاست رو به شقایقو کورش که با نگرانی نگام میکردند گفتم
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم