o*o*o*o*o*o*o*o ابی خوشحال و مسرور همراه حشمت صادقی به خونه ش رفت تا مادر و خواهرشو در جریان امور بذاره ابی نگاهی به مادرش انداخت که بقچه لباسشو به دست گرفته وچادرمشکی بور شده شو به دور گردنش بسته بود و پا از خونه شون بیرون میگذاشت این خونه برای ابی پر از خاطرات بود و این بازارچه حکم بهشت رو واسش داشت میدونست ترک این کوچه پس کوچه ها یعنی جا گذاشتن دل همینجا پیش داداشها و اهل محل چقدر دیشب همگی تو کاباره آبشار نقره ای خندیدن. به تنها چیزی که توجه نداشتن ملوسک بود که بالای سن خودشو تیت و پر میکرد تا کاروکاسبیش راه بیفته شب قبل ابی به دوستای چندین و چند ساله ش گفته بود که سرایداری یه جا رو خارج از تهران قبول کرده و قراره واسه مدتی با مادر و خواهرش برن. هرچند که از دروغ بدش میومد، چه مصلحتی و چه غیر مصلحتی! اونم به عزیز ترین افراد زندگیش ، برادر و دوستای دوران کودکیش! ولی چاره ای نداشت وگرنه داداشا هر روز پاشنه در خونه جناب وکیل و در میاوردن و این برخالف شرط و شروطش با فیروز عمید بود نگاهش روی صدیقه خواهر 18 ساله تمامش چرخید که به قول خاله زنک های محل در حال پا گذاشتن به مرز ترشیدگی بود صدیقه چادرنازک و گلدارشو دور کمرش پیچونده و پاهاشو در معرض نمایش گذاشته بود! ابی با چشم و ابرو بهش حالی کرد که پاهاشو بپوشونه ولی صدیقه هوش و حواسش پی حشمت صادقی بود که در حال جاسازی چمدون و بقچه خدیجه سلطان مادر ابی بود! ابی چندتا استغفرا ... زیر لبش گفت و به سمت صدیقه رفت
o*o*o*o*o*o*o*o و سپس خداحافظی گرمی با اوس رجب کرد که ابی زیر لب گفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه که بودیم بهتر میدانستیم چطور باید از داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را شاید اندازه ی سنمان نبود اما عشق و وفاداری را خوب میشناختیم فرقی نمیکرد آنچه داشتیم پدر و مادر باشد دوست باشد، دوچرخه یا عروسک توپ یا مداد رنگی هر چه بود سهم ما بود دوست داشتنی بود و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه دلزده گی یعنی چه نه اهل رها کردن بودیم نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات حالا اما ما همان بچه ها هستیم که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم کمی قد کشیدن و بزرگ شدن اینهمه دنیای مان را عوض کند
لامصب این پنبه که قبل آمپول میمالن . . . . . . . . . . استرسش از خود آمپول بیشتره 🙊🙈 @~@~@~@~@~@ هزینه های دندونپزشکی انقدر بالاست که بعد اینکه دندونتو درست کردی باید بری دکتر ارتوپد . . . . . . چون کمرت میشکنه 😐 @~@~@~@~@~@ دیشب ساعت 3 شب زنگ زدم به بابام گفتم نگران نباشید من 5 دقیقه دیگه خونه ام . . . . . . . با یه صدای خواب آلودی گفت شما؟ پشمای محبت ریخت 😐😂😂 @~@~@~@~@~@ معلم به دانش آموزاش ميگه : بچه ها شما دلتون پاكه دعاكنيد بارون بياد يكيشون پاميشه ميگه : مااگه دلمون پاك بود تاحالا شما صد دفعه رفته بودي زير تريلي 😁😂😂 @~@~@~@~@~@ دیروز یکی اومد دفتر کار ما به اسم "آقای قشنگ" 😊 سه روز بود تمرین میکردم جلوش یه وقت نخندم 😢 اما وقتی گفت: سلام، قشنگ هستم، دیگه پهن شدم کف زمین 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، دختره میخوﺍﺳﺘﻪ ﻣﮕﺲ ﺭﻭﻱ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭشو ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺑﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎل ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ!!! ﻣﯿﮕﻦ:ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ از خنده ﺳﻮﺧﺘﻪ ولی مگسه بهتره،اوردنش تو بخش.😐😁😂😂 @~@~@~@~@~@ بچه که بودم بابام یه جوری لباسای بزرگتر از سایزم میخرید . . . . . . . که الانم که بزرگ شدم هنوز اندازم نشده 😁 @~@~@~@~@~@ ديروز دستم خورد كانال تلويزيون رفت رو شبكه چهار . . . . . . . . . مجریه فكرشو نميكرد دستش تو دماغش بود 😂 @~@~@~@~@~@ بچه ای از مادرش پرسید تو چه سنی می تونم، بدون اینکه اجازه بگیرم از خونه برم بیرون؟ ☺️ . . . . . . . . . . . مادرش گفت بابات هم هنوز به این مرحله نرسیده 😂😁😁 @~@~@~@~@~@ امروز به معنای واقعی کمبود یه مرد روتو زندگیم احساس کردم کمبود دستهای محکم قوی و مردانه اش را . . . . . . . .. واسه بازکردن در شیشه سس 😁 @~@~@~@~@~@ به بابام ميگم:امشب تولدمه،چي ميخواي بهم كادو بدي؟؟ برگشته ميگه:ديشب رفتي ماست خريدي، بقيه پولش واسه خودت 😐😂😂 @~@~@~@~@~@ خداییش دقت کردین چن وقته آمار دزدی از منازل به شدت کاهش یافته . . . . . . . چون تو هر خونه ای دو سه نفر تو تلگرام تا صبح بیدارن حالا قراره دزدا تظاهرات کنن 😁😂😂 @~@~@~@~@~@ ﯾﻪ ﻣﺪﺗﻢ ﺷﺎﯾﻌﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﭙﺎﻩ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻻﻣﭙﺎﯼ ﮐﻢ ﻣﺼﺮﻑ ﺷﻨﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﻻﻣﭙﺎ ﻣﯿﮕﻔﺖ . . . . . . . . . . ﺟﺎﻧﻢ ﻓﺪﺍﯼ ﺭﻫﺒﺮ ﺧﯿﻠﯿﻢ ﺟﺪﯼ 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ بهترین هدیه مرد به همسرش "طلا" نیست، بلکه "توجه" است و بس . . . . . . . . . . اما اگر یک مرد، خوب به همسرش توجه کنه متوجه میشه که همسرش "طلا" میخواد عجب گیری افتادیما 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ استادمون گفت:شیرینی از افسردگی جلوگیری میکنه پرسیدم: شیرینی خشک یا تر ؟ . . . . . . طفلکی ازون روز دیگه اون استاد سابق نشد 😂 @~@~@~@~@~@ نون و پنیر و کیوی . . . . . .. . با هم نخور اسهال میگیری . . . . . . میدونم دنبال مصرع بعدیش بودید اما برای من سلامتی شما از همه چیز مهمتره 😁😐 @~@~@~@~@~@ میگن جنتی گاهی وقتا میره سر چاه های نفت فاتحه میخونه 😕😕😕😕 . . . . آخه همه دوستان دوران بچگيش، حالا نفت شدن 😂😂😂😂 @~@~@~@~@~@ وقتی زنی به شوهرش میگوید: عزیزم ، من به تو کاملا اعتماد دارم یعنی در طی هفته گذشته ، موبایلت ، جیبت ، کیفت و ده تا گردش آخر حساب بانکیت چک شده و مورد مشکوکی دیده نشده 😐😂😂 @~@~@~@~@~@ فیلها میتوانند طوفان را از فاصلهی 240 کیلومتری تشخیص دهند . . . . . . . . . . اونوقت برا ما یکی تو جمع میچوسه هیشکی نمیتونه تشخیص بده کاره کیه اخرشم میوفته گردن من 😐😂😂 @~@~@~@~@~@ امروز رفتم میوه بگیرم واسه خونه یهو ی دختره خیلی شیک از در اومد تو گفت آقا این پرتقال سامسونگاتون خونیه؟؟؟؟!!!!! یعنی انقدرررررر خندیدم دستم حس نداشت میوه برداره یارو میوه فروشه ام برگشت گفت بیا ال جی ببر شاید خونی باشه 😂 @~@~@~@~@~@ به بابابزرگم گفتم ارزوت چیه؟ گفت قبل از مامان بزرگت بمیرم ☹️ مامان بزرگم با گریه از اتاق رفت بیرون بعد بابابزرگم گفت دروغ گفتم زن میخام 😐😂 @~@~@~@~@~@ مشروط رو اصن گذاشتن که دانشجو مشروط بشه دیگه . . . . . . . . دلیل از این قانع کننده تر ؟ پس مشروط شید با خیال راحت 😌😆 @~@~@~@~@~@
بعد از افطاری ،همین یکشنبه شب رفته بودم منزل مشتی رجب در حدود هشت یا نه هفته بود همسرش از دار دنیا رفته بود تسلیت گفتم که غمخواری کنم این مصیبت دیده را یاری کنم رفت و ظرفی میوه آورد آن عزیز با ادب بگذاشت آن را روی میز در همین هنگام آمد خا له اش خاله ی هشتاد یا صد ساله اش او زبان بر حرف و بر صحبت گشود من حواسم پیش ظرف میوه بود در میان حرف او گفتم چنین آفرین ، به به ،هلویعنی همین ناگهان آن پیرزن از جا پرید از ته دل جیغ ناجوری کشید داد زد الاف بودن تا به کی هی به فکر داف بودن تا به کی یک کم آدم باش این هیزی بس است داستان گربه و دیزی بس است مردکِ کم جنبه ی بی چشم و رو تو غلط کردی به من گفتی هلو! ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ این شعر زیر بسیار کاربرد دارد ! من خودم هزار بار شماره هام پاک شده بعد که اس ام اس میاد ، میمونم این شماره مال کیه ! بدبختی اینجاست فقط کافیه طرف بفهمه که شماره هات پاک شده هزار جور ادا اطوار در میاره تا بگه کیه حالا این شعر محترمانه شاید تاثیرش بهتر از فحش و تهدید باشه در حافظه ی گوشی من نام شما نیست ای دور ز غم یاور من نام شما چیست؟ عذرم بپذیر حافظه یکباره پریده نامت بفرست ثبت مجدد بشه برلیست تجربه داشتم که میگما ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ای شیرجه رفته توی قندان و ای هیکل تو منارجنبان ای هشت بهشت خوشگل من دروازه ی دولت دل من در قلب منی، قسم به سعدی باقیش برای وقت بعدی ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ای با صفا تو را زنم صدا هر روز میدهم ندا اگر داشتی وفا پیامک می دادی گدا ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اتاق آقا پسرا و دختر خانوما اول وارد اتاق آقا پسرا ميشيم براي ورود به اتاق پسرها اصولا شما بايد به يك گيره لباس براي زدن بر روي بيني مبارك يك دستكش و يك سيستم موقعيت ياب ماهواره اي مجهز باشين چون ممكنه هر لحظه تو اين اتاق كه بي شباهت به بازار شام هم نيست يا گم بشين يا با دست زدن به وسايل، آخرين ورژن مرض ها رو دريافت كنين يا از رايحه ي خوش اتاق به ديار باقي سفر كنين تو اين اتاق هر چيزي پيدا ميشه از شير مرغ گرفته تا جون آدميزاد هر وسيله اي تو اين اتاق تعريف خاص خودشو داره مثلا كمد لباس جاييست كه در اون ميتوان لباسها و اقلام ورزشي كه تا حالا رنگ آب رو به خودشون نديدن پنهان كرد و لطف بزرگي به جامعه بشري نمود زير تخت، بهترين مكان براي چپوندن كليه وسايل وقتي كه قراره يه شخص رو در بايستي دار وارد اتاق بشه رو در و ديوار اتاق هم عكس هر جك و جونوري به چشم ميخوره كه اگه يه شب خداي نكرده وارد اتاق بشين اونجا رو با پارك ژوراسيك اشتباه ميگيرين تنها راه عبوري توي اتاق راهيه كه درِ ورودي رو به ميز كامپيوتر وصل ميكنه و بقيه ي مسير ها به علل گوناگون مسدود هستن همه جور وسيله ي ورزشي از راكت تنيس گرفته تا دوبنده ي كشتي تو اين اتاق هست اما دريغ از يه ذره اطلاعات ورزشي توي گوشه اتاق هم يك سطل آشغال بيچاره به چشم ميخوره كه تا خِرخِره پره و عاجزانه تقاضاي تخليه شدن ميكنه *** حالا يه سر به اتاق دخترخانما ميزنيم روي در ورودي اتاق، يه خرس آويزون شده كه كلاه آبي رنگي هم به سر داره. وقتي در رو باز ميكنين متوجه ميشين كه هيچ راهي براي ورود وجود نداره آخه از سقف تا كف اتاق پوشيده شده از تزيينات و آثار هنري مربوط به دوران سوم زمين شناسي رو در و ديوار اتاق عكس شاهزادهء سوار بر اسب رؤياهاشون كه از قضا شباهت زيادي به سوپر استارهاي سينما از جمله گلزار رادان و دارن،وصله استراتژيك ترين نقطهء اتاقشون هم ميز آرايش چون هم وسايل بتونه كاري روش قرار داره هم تو كشوي دوم ميز دفتر خاطراتشون كه سر نخ بسياري از مجهولات زمانه، نگهداري ميشه. از ميون صدها عروسكي كه توي اتاق به چشم ميخوره يه عروسك نقش سنگ صبورِ لحظات تلخ زندگيشون رو ايفا ميكنه فرش زير پا، رنگ اتاق، رنگ كيف و رنگ جوهر خودكار مورد علاقشون، با هم سته. همه چيز آنكارد شده وسر جاشه اما اما اگه قرار باشه يه دختر و يه پسر به طور همزمان برن به اتاق هاشون و يه وسيله رو بيارن، اين پسرها هستن كه فاتح اين ماراتن ميشن جالبه، اما هنوز جواب قانع كننده اي براي اين مسئله پيدا نشده ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ابراز علاقه شديد پليس راهنمايي رانندگي به من مشـغول رانندگي تو جاده ام از فاصله دور پلـــيس واسم دست تكون ميده و ابراز ارادت ميكنه واقعا آدماي با محبتي هستــن موندم چطوري از اين فاصله منو شــــناختن؟ يكيشونو جو مي گيره مي پره وسط جـــاده با حرارت خاصي واسم دست تكــون ميده چراغ ميزنم وبا حركت دست به ابرازعلاقه شون جـــواب ميدم دفترچه و خودكار تو دستشه احتمالا ميخواد ازم امـــضا بگيره، اما الان وقت ندارم باشه واسه بعـــد اشك تو چشام حلقه ميزنه از اين همه احساسات پاك و بي آلايش چه پليساي مهربون و عالي داريم من به همشون بخاطر اين احساساتي كه واسم بخرج دادن تشكر مي كنم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ آقا دیروز تو فیسبوک یه سوال پرسیده بودن که این سوراخ رو خودکار بیک به چه کاری میاد اینم نمونه ای از جواب های دوستان یک.این سوراخ حاوی کولاژن و ایلاستین بوده و این همون چیزیه که پوست خودکار به آن احتیاج دارد دو.عمل فتوسنتز رو انجام میداد سه.خودکارمون خفه نشه چهار.برای اینکه بی کار شدی انگشت تو بکنی تو سوراخ پنج.رای ما روحانی :| شیش.برای اینکه سر جلسه امتحان جواب سوالو بلد نبودی بیکار نباشی باهاش فلوت بزنی هفت.حالا این همه سوراخ رفتی دنبال سوراخ خودکار بیک :| هشت.مدیرعامل شرکتش استقلالیه ! نه.هر چیزی باید یه سوراخی داشته باشه :| این جواب آخری خیلی قانعم کرد ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تلگراممو باز کردم ۱۲۸تا مسیج از پسرخالهام داشتم ترسیدم زود بازش کردم دیدم ۱۲۸بار نوشته هادی هادی هادی فکر کردم چیزی شده نوشتم جانم؟نوشت خیلی کم بادی، بعد یه سری میان میگن قطع ارتباط با فامیل خوب نیست🙈😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﻣﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﻥ ﺳﻪ ﻗﻠﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﻻﻣﺼﺒﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﭙﯽ ﭘﯿﺴﺘﺸﻮﻥ ﮐﺮﺩﯼ .....ﺣﺎﻻ ﺍﺳﻤﺎﺷﻮﻥ: ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﭘﺮﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﭘﺮﯼ !!!! ﮐﻼ ﻣﻠﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ حالا ﭼﻨﺪ ﻭقت ﭘﯿﺶ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻨﻪ داداشم ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ کنه، ﺭﻓﺘه ﺑﻪ هر ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺗﺒﺮﯾﮏ گفته ﺑﻌﺪﺍً فهمیده ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﻋﺮﻭﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺗﺒﺮﯾﮏ گفته 😂😂 ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭽﯽ، ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ می گم: ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩاماﺩﻩ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺩﻩ ﺑﯿﺲ ﺳﯽ ﭼهﻞ ﮐﺮﺩﻩ ! ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ فرموده! ﺍﺧﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﺎﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺑﺎﺑﺎمم ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ " ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ ﺑﭽﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺼﻔﻪ ﺗﻮست ﺭﻓﺘﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺯﺍﭘﺎﺱ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﭘﻨﭽﺮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ؟ 😂😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پارسال زمسون مریض شده بودم شدید،داشتم از تب میمردم،بعدازکلی اسرارخانواده رفتم دکتر دکترم واسه اینکه تبم بیادپایین واسم شیاف نوشته بودمام بی خبر چیه؟خو تب داشتم!داروهاموگرفتم رفتم خونه مامانم آب آوردداروهاموبخورم،منم با همون بیحالی دست کردم توپلاستیک از هرکدوم یکی درآوردم که بخورم،آقانصیب هیچ بشری نشه اولیوانداختم بالادیدم توگلوم گیرکردچشام شدقدتشتک (شیافوخوردم!) ازشانس بدمابه صورت افقی توگلوم گیرکرده بود!خلاصه باهربدبختی بود دادمش رفت پایین،هنوزم نفهمیده بودم هیم غرمیزدم خولعنتیایکم کوچیکتربسازیدگلوم پاره شد انقدحالم بدبود پسو پیشمواشتباگرفته بودم خوابیدم وقتی بیدارشدم باوربفرمایدهیچ اثری از مریضی نبود باورفرمایدید نتیجه:داروروهرجوردوس داری مصرف کن اینافقط میخوان ماروعذاب بدن خوچرا؟ فقط شیاف ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پیش مامانم نشسته بودم داشتم اهنگ مرسی تتلو رو میخوندم من : هر چی از دلت میاد بده بیاد مامانم : از دل من فقط پی پی میاد بدم بیاد ؟؟ ^__^ من :||| تتلو :|| ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دلاتون شاد و لباتون خندون (شاد باشید همیشه) دوستدار شما ARSAℳ
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه که بودیم بهتر میدانستیم چطور باید از داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را شاید اندازه ی سنمان نبود اما عشق و وفاداری را خوب میشناختیم فرقی نمیکرد آنچه داشتیم پدر و مادر باشد دوست باشد، دوچرخه یا عروسک توپ یا مداد رنگی هر چه بود سهم ما بود دوست داشتنی بود و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه دل زدگی یعنی چه نه اهل رها کردن بودیم نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات اما حالا، ما همان بچه ها هستیم که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم کمی قد کشیدن و بزرگ شدن اینهمه دنیای مان را عوض کند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک اصلا هم بازی خوبی نیست اینکه چشم بگذاری و منتظر گذشت زمان بشوی و توی دلت بترسی نکند او را پیدا نکنی و بازی را باخته باشی چه قدر پوچ و بیهوده است این خودش، شروع ِ ترس های دوران بزرگسالی ست منتظر می مانیم که زمان بگذرد آدم های اطرافمان غیبشان بزنند و آن وقت تازه چشم باز می کنیم و میان اینهمه جاهای خالی، دنبال بودنشان می گردیم «ده بیست سی چِل، پنجاه شصت » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک بازی خطرناکیست درست است که سر زانوهایت زخمی نمی شوند و با توپ ات شیشه ی پنجره ها را نمی شکنی اما تو را بزدل می کند تو را تبدیل می کند به ادمی که وقتی بزرگ شدی، خیال برت دارد برای اینکه قدرت را بدانند برای اینکه در جست و جوی تو باشند حتما باید بروی و همانطور که دست روی دست گذاشته ای و می ترسی صدایت در بیاید پنهان شوی یاد نمی گیری که برای برنده بودن باید تلاش کنی و دیده شوی با صدای رسا حرف بزنی قدم های بزرگ برداری و از تکان دادن دست هایت توی کمدهای دیواری و پشت پرده های حریر اشپزخانه نترسی «هفتاد هشتاد نود صد » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که از هیچ «داااللللی» گفتنی نترسد و از اینکه دیده می شود خوشحال بماند
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم