..*~~~~~~~*.. میخندمـ ساده میگیرمـ ساده میگذرمـ بلند میخندم و با هر سازی میرقصمـ نه این که شادم و از هفت دلت ازادمـ مدت طولانیه ک دلم شکستهـ زمین خوردم و سختی کشیدمـ و گریه کردمـ برای زنده ماندنـ خودم رو به کوچه عکی چپ میزنمـ میخندم تا جای زخمم را نبینیـ *odafez*
#پارتسوم
..*~~~~~~~*.. در دهکدهٔ یوش_از روستاهای استان مازندران_در سال ۱۲۷۶ ه . ش پا به عرصه وجود نهاد کودکی او در دامان طبیعت و در میان شبانان گذشت پس از گذراندن دوران ابتدایی، برای آموختن زبان فرانسه و ادامه تحصیل وارد مدرسه سن لویی در تهران شد معلمی مهربان به نام _ نظام وفا _ او را در خط شاعری انداخت از آثار او میتوان به افسانه ای شب قصه رنگ پریده و... اشاره کرد نیما با بهرهگیری از عناصر طبیعت با بیانی رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه خود پرداخته است از او به عنوان پدر شعر نو یاد میشود وی در سال ۱۳۳۸ ه . ش بدرور حیات گفته و درگذشت ..*~~~~~~~*..
به نام خالق یکتا زندگی آرام آرام میگذرد؛ اما برای بعضی شعفآور است و برای بعضی دردآور. رایحهایی از عدالت در هیچ کجای شهر به مشام نمیرسد. درواقع عدالت حتی بار معنایی هم ندارد و همچنین حمایت از مفالیس هیچ ارزشی ندارد. این استیصال ذرهذرهی وجود درویشان را میبلعد و نابود میکند. آنها همواره در جستجوی رستن از طریق مرگ هستند مقدمه: دخترک قصهی ما در پیچ و تاب طوفان زندگی گم میشود و در میان جنجال شهر گرفتار! هدفش رهایی از ناکامی و لمس خوشبختی است؛ اما انتخابش در زندگی سهواً بیراهه است آیا پایانش قدم زدن در بیراهه است؟ یا راه نجاتی دارد؟
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم