*** کدوم یک بدتره زندگی کردن مثل یک هیولا یا مردن به عنوان یک مرد خوب؟ Shutter Island | 2010 *~*~*~*~*~*~*~* کانر: من نفهمیدم اینجا آدم خوب کیه؟ درخت: همیشه یه آدم خوب یا بد وجود نداره. بیشتر مردم جایی در وسط قرار دارند A Monster Calls *~*~*~*~*~*~*~* *** تو خانوادهی ما خاطره جزء تجمله کسی خاطره ای نداره که به گفتنش بیارزه 📽 کلاغ |🕴بهرامبیضایی *~*~*~*~*~*~*~* *** سقوط کردن به پایین باعث رشد ما میشه؛ اما پایین موندن باعث مرگمون میشه. Gladiator *~*~*~*~*~*~*~* محدودیت هایی توی زندگی وجود داره انسانها بال ندارند، مهم نیست چقدر بالا برن، زمین جایگاه ابدیشونه 📽 The Face of Another *~*~*~*~*~*~*~* *** خوش شانسی برای یه نفر، همیشه باعث بدشانسی برای دیگرانه 📽 Batman v Superman: Dawn of Justice *~*~*~*~*~*~*~* *** در حال حاضر ما اینجا فقط یاد بودی برای فرزندانمان هستیم هنگامی که شما پدر و مادر هستید روح آیندهی فرزندتان هستید 📽 Interstellar *~*~*~*~*~*~*~* یه روز ازش پرسیدم جوئل میخوای چیکاره بشی؟ برگشت گفت کارشناس هواشناسی گفتم آخه چرا؟! گفت واسه اینکه تنها شغلیه که میتونم هر روز اشتباه کنم و هیچ وقت هم اخراج نشم 📽 Monsters *~*~*~*~*~*~*~*
بخشی از وصیتنامه شهید هادی قربانی مقدم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ الحمدلله رب العالمین سپاس پروردگار بزرگ و مهربان را که به نور خویش مرا انشاء الله از ظلمت خودم نجات داد و هدایتم کرد. اگر به من یاد داد درس زندگی را و درس چگونه زیستن را و چگونه مردن را. به من یاد داد که شاکر باشم به من محبت را آموخت و آنگاه در قلبم محبت به اسلام و ائمه و انبیاء را قرار داد . ستایش خداوند عزیز و جل و جلاله را که انبیاء را برای هدایت نوع بشر خلق کرد و مبعوث نمود و برنامه هدایت بشر را به آنها داد. ستایش خداوند رحمان و رحیم را که انوار رحمتش و رحمانیتش به همه بندگان چه کافر و چه مومن می رسد و رحمیت او مخصوص مومنان است. ای خدای من چگونه ترا شکر کنم چگونه سپاس نعمت های بی کران تو را بجا آورم و چگونه بگویم بنده ات هستم و لیکن بندگی ترا بجا نیاورده ام و نخواهم توانست بجا آورم . فقط می گویم هر چه بگویم ترا نمی توانم وصف کنم و به قول قرآن « سبحان الله عما یصفون» زبان قاصر است و قلم شکسته و توان بجا نمانده اگر بگویم تو قادری آیا قادریت تو را به جا آورده ام. اگر بگویم تو عادلی آیا عدالت تو را بیان کرده ام؟ بخدا قسم هرگز! کلمات شرمگین هستند که صفات تو را بیان نمایند ولی چه کنیم که برای شناخت تو واژه هایی دیگر سراغ نداریم . هر جا می نگرم تو را می بینم, هر کس را مشاهده می کنم دیوانه توست و از تو می گوید و هر خانه سر می زنم تو را می جویند . هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو عاشقانت عاشقترین مردم و دیوانگانت دیوانه ترین مردم هستند. نه شب دارند و نه روز. آنقدر عاشقت هستند که جان می دهند در راهت و جانبازی می کنند برایت و از مال و فرزند و دنیا می گذرند . آنکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند چشم به هر گوشه نظر می کند تو را می بیند به دریا, به کوه , به صحرا به دریا بنگرم دریا تووینم به صحرا بنگرم صحرا تو وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو وینم خدایا به من معرفت خودت را عنایت کن که عاشقت گردم و دیوانه ات شوم آنطور که هیچ کس را جز تو نبینم و سر بنهم در بیابان و دنیا را فقط به خاطر تو دوست بدارم و جهان را. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست انبیاء را از لطف و کرمت مبعوث کردی و بشر را به آنها هدایت فرمودی و زندگی را لذت بخش کردی . تو را سپاس و تو را حمد و ستایش باد ... *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄ نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت هشتم | سیدرضا میرحسینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت نهم | شهید ستاری ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آدم ها را باید نیمه شب دید باید در تنهاییِ شان جستجویشان کنی باید آهنگ های کنار دریایشان را گوش بدهی باید آنها را در فکرهایشان جستجو کنی باید شب ها بهشان زنگ زد و صدای گرفته از بغضشان را گوش کنی آدم ها را فقط از خنده هایشان قضاوت کردیم بعد هم چشمانمان را بستیم، گفتیم: دردی ندارد، خوش بحالش ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ (ستایش قاسمی)
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ آورده اند که روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن می گفت در میان سخن گفت امروز فلان مرد از تو بسیار خوب می گفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است افلاطون چون این سخن بشنید سر فرود برد و سخت دلتنگ شد آن مرد گفت ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟ افلاطون پاسخ داد ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید. ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کرده ام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شاید روزی برایت تعریف کنم من پشت پنجرهی خاموش اتاقت چه گریه ها که نکردم شاید یک روز برایت بگویم چگونه در صبح های سردش زیر پنجرهی اتاقت راه رفتم و خیره به پردهای شدم که شاید دستانت ناخودآگاه کنارشان بزند از روزهایی که گریهام را قدم زدم و نیمه های شب تا سپیدهی صبح به پنجرهی بسته و خاموش اتاقت پناه آوردم شاید یک روز زمانش برسد و بگویم تا کجای شهر تعقیبت کردم ،تا کجای شهر نگاهت کردم شاید بگویم برای بیشتر دیدنت از شدت پلک نزدن چشم هایم سوخت شاید یک روز برایت بنویسم و پست کنم که از تو فقط چندین عکس تار برایم مانده که درونشان راه میروی میخندی اخم میکنی ... شاید یکروز اعتراف کردم که من آمدم تو نبودی و من عاشق پنجرهی اتاقت شدم ستایش قاسمی
o*o*o*o*o*o*o*o سی . پی . آر بیمارستان جای جالبیست آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند، دعا میکنند حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترستند از نبودن از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالیه یک آدم اتاق شوک جای بد و جالبیست تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود تمام خاطرات مرور میشود تمام خوبی هایش یادآوری میشود حالا چشمتان را ببندید بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد، به خوبی های کم رنگش فکر کنید، به جای خالیش نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند لطفاً در زندگیتان یک اتاق شوک داشته باشید و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند o*o*o*o*o*o*o*o ستایش قاسمی
﷽ -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه نشین و عزلت گزین وارد شد حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم حکیم خندید و گفت : من نیرومند تر از تو هستم، زیرا من کسی را کشته ام که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی شاه با تحیر پرسید: اوکیست؟ حکیم گفت: آن نفس است من نفس خود را کشته ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
ﺑﺎﺭﺍلها ... ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺸﻮﺩ ﭘﺎﯼ ﺧﯿﺎلم ... ﻧﮑﻨﺪ ﻓﺮﻕ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ﭼﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ ... ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ … ﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺟﻢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ... ﭼﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﻢ ﺑﮑﺸﺎنی ... ﻧﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺠﻢ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ ... ﻧﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺯ ﻓﯿﺾ ﻧﮕﻬﺖ ﭼﺸﻢ ﺑﭙﻮﺷﻢ ... ﻧﻪ ﺗﻮ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﻨﻮﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ... ﺩﺭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﺮﺩﺩ ... ﻧﺮﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ... ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﭼﻮ ﮔﺪﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﯽ ... ﮐﺲ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ... ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﻨﺎﻫﯽ ... * ..... *
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم