کشاورزی الاغ پيری داشت که يه روز به صورت اتفاقی ميفته توی يک چاه بدون آب
کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو ازتو چاه بيرون بياره، برای اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشه
کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زودتر بميره و زياد زجر نکشه
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ريختند، اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش رو می تکوند و زير پاش می ريخت و وقتی خاک زير پاش بالا می آمد سعی ميکرد بره روی خاک ها
روستايی ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه ی چاه رسيد و بيرون اومد
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
مشکلات زندگی مثل خاک بر سر ما می ريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم. اول اينکه اجازه بديم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويی بسازيم برای صعود
:چوپانی تعریف میکرد
*gorz* گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم
*talab* و هنگام خارج شدن آنها،چوبدستی را جلوی پایشان میگرفتم
طوری که مجبور به پریدن از روی آن میشدند
پس از آنکه چندگوسفنداز روی آن می پریدند،چوبدستی را کنار میکشیدم
*bi_chare* اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند
*ieneh* تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند
نه تنها گوسفندان
*hazyon* که تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند
مایل به باور چبزهایی که دیگران به آن باور دارند
وقتی خودت را همصدا با اکثریت میبینی
*gol_rose* وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی
درختی بود به نام درخت آرزوها! درختی تنومند و کهنسال با شاخ و برگهای زیاد. مردم دهکده به آن درخت آرزوها میگفتند، آنها اعتقاد داشتند اگر میخی به آن درخت بکوبند به آرزوهایشان میرسند. از قدیم این کار مرسوم شده بود، غافل از این که با این کار آرزوهای خودشان را مانند میخی به درخت میکوبیدند و شاید دست نیافتنیشان میکردند.
پس از سالیان دراز، درخت آرزوها پر شده بود از میخهای ریز و درشت اهالی روستا. دیگر تحمل نداشت، دیگر خسته شد از این که مردم دهکده برای هر خواستهای یک میخ بر آن بکوبند.
پر شده بود از بیرحمی آرزوهای دیگران، و این چنین، روزی عمرش پایان یافت و قربانی آرزوهای دیگران شد. آن درخت هم روزی نهالی بود و جزیی از آرزوهای طبیعت و حالا طبیعت هم از سنگدلی انسانها در امان نماند.
شاید درخت آرزوها میتوانست نامش را در کتاب رکوردها ثبت کند اما شرمنده از نیت اهالی آن دهکده!
ای آدمهایی که در این دنیا زندگی میکنید! برای رسیدن به خواستههایمان نیازی نیست به دل کسی سنگ بزنیم، از حقوق هم بگذریم و یا بر درختی میخ بکوبیم! مطمئن باشیم چیزی که با صبر و تلاش پیش رود، روزی دست یافتنی خواهد شد. با کوبیدن میخ و افکار منفی و غلط آنها را دستیافتنی نکنیم. اجازه دهید آرزوهایتان، رویاهایتان حرکت کنند، و مانند هر قاصدکی به سرزمین آرزوها برود، تا روزی برآورده شود.
خانمی در زمین گلف سر گرم بازی بود ، ضربه ایی به توپ زد که باعث شد توپ به بیشه های کنار زمین گلف بیافتد
خلاصه برا پیدا کردن توپ به کنار بیشه ها رفت
در هین پیدا کردن توپ به یک قورقابه برخورد که در تله گیر کرده بود و در کمال تعجب میتوانست با زبان آدمیان صحبت کند
قورباقه رو به خانم کرد و گفت که اگر مرا آزاد کنی میتوانم سه آرزویت را بر اورده کنم و شرایطی هم برای ...
قبل از تموم شدن آرزو خانم او را از بند تله آزاد کرد
قورباقه گفت : تو هنوز شرایط رو نشنیدی ، خانم گفت بگو
قورباقه گفت شرایطش اینه که هر چیزی که آرزو کنی ده برابرش رو به شوهرت میدم
خانم قبول کرد
و گفت اولین آرزوم اینه که زیبا ترین زن دنیا بشم
قورباقه گفت شوهرت ده برابر زیبا تر از تو خواهد بود و خانم های دیگر چشمشون به دنبال شوهرت باشه
خانم جواب داد اشکال ندارد ، چون او زیبا ترین مرد دنیا میشود و من زیبا ترین مرد دنیا پس کسی زیبا تر از من نمی یابد
و قورباقه آرزویش رو براورده کرد
به عنوان آرزوی دم از قورباقه خواست که او را پولدار ترین آدم رو زمین کند
قورباقه گفت شوهرت ده برابر تو ثروت مند تر خواهد بود
خانم ادامه داد هر چه من دارم از اوست و اونوقت او هم ماله من است
پس آرزویش براورده شد
آرزوی سوم را که گفت قورباقه جا خورد و بدون اینکه چرایی بیاورد براورده کرد
آرزوی سومش این بود که خواست یه حمله خفیف قلبی دچار بشه
نکته اخلاقی : موجودات خطر ناکی هستند این خانوما :D