:چوپانی تعریف میکرد
*gorz* گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم
*talab* و هنگام خارج شدن آنها،چوبدستی را جلوی پایشان میگرفتم
طوری که مجبور به پریدن از روی آن میشدند
پس از آنکه چندگوسفنداز روی آن می پریدند،چوبدستی را کنار میکشیدم
*bi_chare* اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند
*ieneh* تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند
نه تنها گوسفندان
*hazyon* که تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند
مایل به باور چبزهایی که دیگران به آن باور دارند
وقتی خودت را همصدا با اکثریت میبینی
*gol_rose* وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی